گنجور

سیدای نسفی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳ - در صفت حضرت شاه نقشبند نور مرقده

 

ای ز قندیل تو روشن دیده خورشید و ماه

ای شده پروانه چوگان تو شمع نگاه

بر سر طاعت اجابت بر دعاها منتظر

ابروی دروازه ات تیر نظر را قبلگاه

هر که بر درگاهت آید او به مطلب می رسد

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶ - قصیده نوروزی

 

نوبهار آمد گلستان از پی نشو و نماست

غنچه خسپان چمن را غنچه گل متکاست

ساده رویان را برد از جا هوای سبزه اش

سبزخطان را نسیم سنبلش کاکل رباست

نازبو را از بنفشه ناز بالین زیر سر

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷ - نعت

 

ای حریم روضه ات باشد بهشت عنبرین

پاسبان آستانت روز و شب روح الامین

دعوی پیغمبری می کرد نور پاک تو

پیش از آن ساعت که بود آدم میان ما و طین

سبز و خرم از تو شد نخل وجود انبیا

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹ - فی نعت حضرت خیرالبشر صلی الله و سلم و آله و اصحاب اجمعین

 

ای به گرد روضه ات هر شب ملایک در طواف

دشمنان را زنگ بسته تیغ باشد در غلاف

تا علم شد در جهان شمشیر دینت چون هلال

سینه ات با نیک و بد ماننده آئینه صاف

بت پرستان را بتان شد سرنگون در بتکده

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰ - نعت

 

نوبهار آمد شکفت از هر سر دیوار گل

خار شد پامال بیرون شد به جای خار گل

بهر تعمیر چمن معمار بر زد آستین

پنجه زد چون پنج انگشت از کف معمار گل

مار اگر در پای سنبل حلقه سازد خویش را

[...]

سیدای نسفی
 
 
sunny dark_mode