×
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۴ - نامهٔ چهارم خشنودى نمودن از فراق و امید بستن بر وصل
همیشه سبز و نغز و آبدارست
تو پنداری که هر روزش بهارست
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۸ - نامهٔ هشتم اندر خبر دوست پرسیدن
همان گلبوی و گلچهره نگارست
همان خونریز و خونخواره سوارست
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۶ - پاسخ نامهء ویس از رامین
مرا خنجر چو ابر زهر بارست
ترا غمزه چو تیر دل گذارست
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۷ - آگاه شدن ویس از آمدن رامین
رخش گفتی نگار اندر نگارست
تنش گفتی بهار اندر بهارست
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸۰ - پاسخ دادن ویس رامین را
مرا یکدل همیشه دوستدارست
نه چون تو ده دل زنهار خوارست
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۴ - نامه نوشتن ویس به پیش رامین
مرا در پیش چون شاهی شکارست
چو دلبر ویس مه پیکر نگارست
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۱۳ - در انجام کتاب گوید
خجسته جشن و خرم روزگارست
زمین با زیب و هر کس شادخوارست
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۱۳ - در انجام کتاب گوید
به گرد ملک تدبیرش حصارست
به باغ فخر پیمانش بهارست
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۱۳ - در انجام کتاب گوید
درخت علم را قولش بهارست
سرای جود را فعلش نگارست
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۱۳ - در انجام کتاب گوید
به منظر همچو تیغ ذوالفقارست
کجا هم کوچک و هم نامدارست
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۱۳ - در انجام کتاب گوید
ز عمر خویش در فصل بهارست
ازیرا همچو اشکوفه به بارست
۱
۲