×
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۱۳ - در نشانی دادن جوهر حقیقت فرماید
کنون جز من مدان در سینهٔ خویش
منم پیر تو ای دیرینهٔ خویش
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۲ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه)
بدیده مر ترا در سینهٔ خویش
درونِ تو توئی دیرینهٔ خویش
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۱۹ - حکایت شبروی محمود غزنوی و از هر کس خبر بدی و نیکی خود پرسیدن و از بدی بریدن و بر نیکی آرمیدن
بر کند نقش آن ز سینه خویش
بسترد حرفش از سفینه خویش
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۱۹ - عقد چهارم در استدلال به ظهور آثار وجود آفریدگار سبحانه ما اعز شأنه و ما اجلی برهانه
از همه ساده کن آیینه خویش
وز همه پاک بشو سینه خویش
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۱۴ - داستان شمع جمال یوسفی در شبستان غیب افروختن و پروانه دل آدم را به مشاهده فروغ آن سوختن
پس آوردش به سوی سینه خویش
صفا بخش از دل بی کینه خویش
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۴۱ - شرح دادن یوسف علیه السلام قصه محنت راه و زحمت چاه را و آگاه شدن زلیخا از آنکه اندوهی که آن روز داشته است به سبب آن بوده است
مصفا شو ز مهر و کینه خویش
مصیقل کن رخ آیینه خویش
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۲ - گفتار در توحید
چو خود بد عاشق دیرینه خویش
جهان را کرد از آن آیینه خویش
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۳۰ - در بیان چگونگی عشق و آغاز کندن بیستون به نیروی محبت
درون سینه کردن کینهٔ خویش
نهانی مهر او در سینهٔ خویش
حزین لاهیجی » مثنویات » چمن و انجمن » بخش ۲ - کف نیاز به دربار بی نیاز به دعا گشودن و گوهر مدعا از نیسان عطا ربودن
به خاک انباشتم آیینهٔ خویش
نپالم خون چه سان از سینهٔ خویش؟
اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۳۶۸ - چو دیدم جوهر آیینهٔ خویش
چو دیدم جوهر آیینهٔ خویش
گرفتم خلوت اندر سینهٔ خویش
ازین دانشوران کور و بیذوق
رمیدم با غم دیرینهٔ خویش