انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۰۳ - حکیم در جواب شجاعی گوید
ای شجاعی کز تو بددلتر ندیدم در جهان
تیرت از ترکش برون ناید مگر از بیم خویش
گر به اقلیمی دگر تیری ز ترکش برکشند
خفته گردی چون کمان از بیم در اقلیم خویش
آن برد زر ترا کو از تو زر بیرون کند
[...]
عطار » منطقالطیر » فی التوحید باری تعالی جل و علا » فی التوحید باری تعالی جل و علا
بحر را بگذاشت در تسلیم خویش
کوه را افسرده کرد از بیم خویش
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۰
فردا که هر غنیم نماید غنیم خویش
دست منست و دامن یار قدیم خویش
یا رب بمذهب که بود سوختن روا
آنرا که پرورند بناز و نعیم خویش
گر پی برد غنی که چه سودست در کرم
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۲
هرگز گلی شکفته نشد از نسیم خویش
گاهی توجهی به غلام قدیم خویش
نشناسدم کسی که ندارم قرینه ای
عنقا نهفته ماند ز مثل عدیم خویش
درهم تر از حساب تو کاری است چون کنم
[...]
عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۹
درمانده ام به صحبت امید و بیم خویش
گه نوحه سنج خویشم و گاهی ندیم خویش
کامی که از شرف محک جود حاتم است
می بایدم گرفت از بخت لئیم خویش
هوشم فدای نکهت آن گل که تا ابد
[...]
قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۳
هستیم با تو بر سر عهد قدیم خویش
ما گم نکردهایم ره مستقیم خویش
در بیخودی ز جور تو کردم شکایتی
شرمندهام بسی ز گناه عظیم خویش
هرگز به بخت تیره خود برنیامدم
[...]
سعیدا » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲
سر را بر آستانهٔ فکر صفات نه
زنهار پا دراز مکن از گلیم خویش
ز احسان زید و عمرو مکن چشم دل دوبین
چون کورباطنان مده از کف کریم خویش
اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۲۸ - فلک زهره
خود حریم خویش و ابراهیم خویش
چون ذبیح الله در تسلیم خویش