هرگز گلی شکفته نشد از نسیم خویش
گاهی توجهی به غلام قدیم خویش
نشناسدم کسی که ندارم قرینه ای
عنقا نهفته ماند ز مثل عدیم خویش
درهم تر از حساب تو کاری است چون کنم
با تیره تر دلی ز دماغ سقیم خویش
من موشکافم او گر هم بر گره زند
درمانده ام به بازی بخت ندیم خویش
محجوبم از تقید خود مستیی کجاست
کایم برون ز خرقه پرهیز و بیم خویش
گر پا کشم سرم به خرابات می رود
امیدوارم از روش مستقیم خویش
دل را به کوی عشق به تکلیف خوانده اند
هرجا برم رود به مقام قدیم خویش
گر بر فراز مسند شاهی نشسته ام
بیرون نمی نهم قدمی از گلیم خویش
مستی بگو بریز «نظیری » که رفت نیست؟
ظاهر مکن سلامت طبع سلیم خویش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات و درونیات شاعر درباره خود و روابطش با دیگران میپردازد. شاعر از کمتوجهی و غفلت دیگران نسبت به خودش شکایت دارد و احساس تنهایی و سرگشتگی را بیان میکند. او به عدم درک و فقدان همنشینی با کسانی که در زندگیاش نقش دارند، اشاره میکند و از چالشهای روحی و درونیای که با آنها مواجه است، میگوید. در انتها، او به نیاز به رهایی از قید و بندهای اجتماعی و ضروریات زندگی اشاره میکند و به اهمیت عشق و دل بستگی به آن میپردازد. شاعر در نهایت به این نتیجه میرسد که حتی در بالاترین مقامها، نمیتواند از هویت واقعی و درونی خود فرار کند.
هوش مصنوعی: هیچ گلی به خاطر نسیم خود شکفته نمیشود؛ گاهی لازم است به کسانی که در گذشته به آنها خدمت کردهایم، توجهی داشته باشیم.
هوش مصنوعی: من هیچ کس را نمیشناسم که به اندازهٔ یک پرندهٔ افسانهای نادر باشد و در وجودش چیزی پنهان است که به هیچ کس شبیه نیست.
هوش مصنوعی: کاری که با دلهایی تاریک و ناامید میتوان کرد، از محاسبات و ارزیابیهای دشواری که تو داری، به مراتب پیچیدهتر و دشوارتر است.
هوش مصنوعی: من به دقت و با وسواس به مسائل نگاه میکنم، اما او حتی اگر در یک موقعیت دشوار هم قرار بگیرد، میتواند به راحتی از پس مشکل بربیاید. من در بازی سرنوشت خود گرفتار شدهام.
هوش مصنوعی: من از محدودیتها و تقیدات خود پنهانم و به دنبال حالتی از سرخوشی هستم که مرا از لباس پرهیز و ترس خود بیرون ببرد.
هوش مصنوعی: اگر از مسیر صحیح خود منحرف شوم، سرانجام به مکانهای نادرستی خواهم رفت، اما امیدوارم که از راه راست خود برگردم.
هوش مصنوعی: دل را به راه عشق راهنمایی کردهاند، و هر جا که بروم، قلبم همیشه به سمت جایگاه قدیمیاش میرود.
هوش مصنوعی: اگر در مقام و جایگاه بالای شغلی قرار دارم، هرگز از دایره و موقعیت خود بیرون نمیروم.
هوش مصنوعی: برو و از روی مستی بگو که ای «نظیری»، دیگر نمیتوان رفت. لازم نیست که نشان بدهی سلامت و طبع خوب خود را.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
فردا که هر غنیم نماید غنیم خویش
دست منست و دامن یار قدیم خویش
یا رب بمذهب که بود سوختن روا
آنرا که پرورند بناز و نعیم خویش
گر پی برد غنی که چه سودست در کرم
[...]
درمانده ام به صحبت امید و بیم خویش
گه نوحه سنج خویشم و گاهی ندیم خویش
کامی که از شرف محک جود حاتم است
می بایدم گرفت از بخت لئیم خویش
هوشم فدای نکهت آن گل که تا ابد
[...]
هستیم با تو بر سر عهد قدیم خویش
ما گم نکردهایم ره مستقیم خویش
در بیخودی ز جور تو کردم شکایتی
شرمندهام بسی ز گناه عظیم خویش
هرگز به بخت تیره خود برنیامدم
[...]
سر را بر آستانهٔ فکر صفات نه
زنهار پا دراز مکن از گلیم خویش
ز احسان زید و عمرو مکن چشم دل دوبین
چون کورباطنان مده از کف کریم خویش
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.