گنجور

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۶

 

شد دلم دیوانه وقت آمد که تدبیرش کنند

زان سر زلف مسلسل فکر زنجیرش کنند

شاهد خالی ز صورت کی تواند دل ربود

تا نه بر شکل نگاری چون تو تصویرش کنند

کی بود روی نهفتن قصه شوق تو را

[...]

جامی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۹۲

 

نقش پردازان میسر نیست تصویرش کنند

ساده لوح آنان که می خواهند تسخیرش کنند

چون شرر از سنگ آسان است بیرون آمدن

وای بر آن کس که از حیرت زمین گیرش کنند

غافلی از حال دل، ترسم که این ویرانه را

[...]

صائب تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۹

 

نقشبندان زآب و رنگ و گل چو تصویرش کنند

پیچ و تاب جوهر جان صرف تحریرش کنند

قصر دل از پستی همت خراب افتاده است

صاحب اقبال آن مردان که تعمیرش کنند

جان آزاد آخر از قید بدن گردد رها

[...]

جویای تبریزی