گنجور

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰

 

از آب و اشک ای لبت از خوی می در آب

جان تا به کی در آتش و تن تا به کی در آب؟

جسم مرا به کوی تو آورد سیل اشک

چون کشتئی که مرحله ها کرده طی در آب

بر باد از آن نداد که از رشک عاشقان

[...]

سحاب اصفهانی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷

 

گم کنم در راه حی از گریه گفتم پی در آب

چشم تا برهم زدم یکباره گم شد حی در آب

محمل از رفتار ماند، ای آه مشعل بر فروز

تا ببینم ناقه از اشک که دارد پی در آب

دور کن دور از دلم دست آستین از دیده ام

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸

 

خضر پنداری نهانی کرده قدری می در آب

ورنه کی بودی بقای زندگانی کی در آب

نیستم ماهی، سمندر نیز، لیک از چشم و دل

رفت ایامم در آتش، گشت عمرم طی در آب

مردم چشم مرا گر خانه ویران شد چه شد

[...]

یغمای جندقی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۷۷

 

کاروان گم کرده امشب زاشک مجنون پی در آب

ترسم ای لیلی کزین طوفان شود گم حی در آب

عکس جام و ساقی و می شد عیان در آب صاف

میتوانی جست ای مخمور مفلس پی در آب

برق آه نائی اندر نیستان افتاد دوش

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶

 

جز رخ یار آتشی سوزنده باشد کی در آب

ماهیان را کرد بریان عکس روی وی درآب

در دل وچشم من از یاد میان وقد او

کرده موئی جا در آتش رسته گوئی نی در آب

در دهانم آب شد لعل لب دلبر بلی

[...]

بلند اقبال