گنجور

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۶۱

 

تا زنده‌ام مرا نیست جز مدح تو دگر کار

کشت و درودم اینست، خرمن همین و شد کار

رودکی
 

فردوسی » شاهنامه » رزم کاووس با شاه هاماوران » بخش ۱۰

 

نیاسود لشکر زمانی ز کار

ز چوگان و تیر و نبید و شکار

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۵

 

فرو ماند اسپ و دلاور ز کار

یکی را نبد چنگ و بازو به کار

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۴

 

نیاید ترا پوزش اکنون به کار

بپرداز جای و برآرای کار

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۴

 

چنان چون بود مردم ترسکار

برآید به کام دل مرد کار

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و شغاد » بخش ۴

 

ز دشت اندر آید ز بهر شکار

من اینجا فتاده چنین نابکار

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اردشیر » بخش ۹

 

بیاراستی چون ببایست کار

نگشتی نهانش به کس آشکار

فردوسی
 

عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر خفیف » شمارهٔ ۳۲

 

روز پیکار و روز کردن کار

بستدندی ز شیر شرزه شکار

عنصری
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۴۲ - دیگر پرسش گرشاسب از برهمن

 

ز گردش شود گردگی آشکار

نشانست پس کرده بر کردکار

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۴۴ - نکوهش مذهب دهریان

 

اگر بس بدی دیدن آشکار

ز بُن نامدی دیدن دل به کار

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۴۶ - پرسش های دیگر از برهمن

 

دمان شیر مرگست و ما ورزکار

همان چرخ و دریا و در کشت کار

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۵۲ - شگفتی جزیره هر دو زور و خوشی هوا و زمین

 

گرفتند از آن زنده چندی شکار

مگر از پی کشتی آید به کار

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۸۸ - آمدن گرشاسب به بتخانه ی سوبهار

 

هر آن کاو به نیکی نهان و آشکار

دهد پند و او خود بود زشتکار

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۹۰ - پند دادن اثرط گرشاسب را

 

که شه بر همه بد بود کامکار

چو گردد پشیمان نیاید به کار

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۱۲ - نامه گرشاسب به خاقان

 

برآسای یک هفته تا روی کار

ببینیم و پاسخ کنیم آشکار

اسدی توسی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۵ - آگاه شدن موبد از رفتن رامین نزد ویس

 

ترا تیر افگنی بینم به هر کار

به نخچیر و به بازی نه به پیکار

فخرالدین اسعد گرگانی
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۵۴ - کشتن فرامرز، سر جادوان را

 

همه کشته و خسته و دل فکار

تو گویی نباشد کسی آشکار

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
 
۱
۲
۳
۱۰