عطار » مختارنامه » باب بیست و نهم: در شوق نمودن معشوق » شمارهٔ ۵۱
آن غم که ز تو بر دل پرخون منست
کم نیست که هر لحظه در افزون منست
غایب نیم از تو یک نفس آنچه منم
آن چیز که غایب است بیرون منست
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۶
درد تو دوای دل وارون منست
آسایش اندرون و بیرون منست
برخاک در تو خون دل ریختنست
کآن خاک بهر حال به از خون منست
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۵۰
سلطان ملاحت، مه موزون منست
در سلسلهاش، این دل مفتون منست
بر خاک درش، خون جگر میریزم
هرچند که خاکِ آن به از خون منست
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مطلعالانوار » بخش ۱ - از مناجاتها
زین دل آلوده که خون منست
مزبله دیو درون منست
امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰
خلق را دلها کباب از چشم پر خون منست
در جگر صد پاره از اشک جگر گون منست
خاک آن کو را بخون آبی زدم، لیکن هنوز
شرمسارم زانکه خاک او به از خون منست
مهر نگشادم جراحتنامه های سینه را
[...]
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۱
دمی که آن گل خندان بقصد خون منست
ز خوی نازک او نیست از جنون منست
بنا امیدی از آن آستان شدم محروم
نشان بخت بد و طالع زبون منست
برون ز بزم طرب سوزدم بخنده چو شمع
[...]
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۸
باده در جامت مدام از اشک گلگون منست
غنچه ی لعل تو گویا تشنه ی خون منست
خرم آن محفل که عمدا گویم از لیلی سخن
هر که پرسد حال من گویی که مجنون منست
چهره ی زردم نموداریست از خون جگر
[...]
مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۲
دشمن که برغم بخت وارون منست
یار تو و یار دل محزون منست
می در قدحش ز شک گلگون منست
می نیست که با تو میخورد خون منست