گنجور

 
 
 
کمال‌الدین اسماعیل

درد تو دوای دل وارون منست

آسایش اندرون و بیرون منست

برخاک در تو خون دل ریختنست

کآن خاک بهر حال به از خون منست

مولانا

سلطان ملاحت مه موزون منست

در سلسله‌اش این دل مجنون منست

بر خاک درش خون جگر میریزم

هرچند که خاک آن به از خون منست

مشتاق اصفهانی

دشمن که برغم بخت وارون منست

یار تو و یار دل محزون منست

می در قدحش ز شک گلگون منست

می نیست که با تو میخورد خون منست

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه