گنجور

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸

 

یک شب از بخت زبون شمعی نشد هم‌دوش ما

برنخیزد صبح جز خمیازه از آغوش ما

در محبت تا حدیث پندگویان نشنود

مغز سر چون شیشهٔ می پنبه شد در گوش ما

نکهت گل بی‌خودی می‌آورد دیوانه را

[...]

سلیم تهرانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۵

 

تا خرام قامت او برد از سر هوش ما

پشت بر دیوار چون محراب ماند آغوش ما

آمدی ای عشق و آتش در صلاح ما زدی

خوب کردی، پینه ای بود این ردا بر دوش ما

جوهر ما را می لعلی نمایان می کند

[...]

صائب تبریزی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۳

 

زخمی افسانه ناصح نگردد گوش ما

صاف رحمت می چکد از درد نوشانوش ما

بی سرو پا قطره ایم اما خروشی می کنیم

اینقدر هم بس که بر دریا گشود آغوش ما

توبه می فرماید اما می کشد پنهان شراب

[...]

اسیر شهرستانی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴

 

تا جلوه عنان تو برداست هوش ما

دارد سری به حلقه فتراک گوش ما

لب بستر کی به غنچه گشاید در نشاط

باشد کلید فتح زبان خموش ما

ای محتسب رعایت خود را نگاه دار

[...]

سیدای نسفی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷

 

گرچه باشد در بر ما دلبر می نوش ما

نیست جز ما چون کمان حلقه در آغوش ما

هیچگه آواز بوی غنچه ای نشنیده ای؟

غافلی از جوش فریاد لب خاموش ما

نیست خورشید اینکه صبح و شام بینی بر افق

[...]

جویای تبریزی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۸

 

ز فسانهٔ لب خامش‌ که رسید مژده به‌گوش ما

که‌ سخن‌ گهر شد و زد گره به‌ زبان سکته‌خروش ما

کله چه فتنه شکسته‌ای‌ که ز حرف تیغ تبسمت

به سحر رسانده دماغ‌ گل‌ لب زخم خنده‌فروش ما

نفس از ترانهٔ ساز دل چه فشاند بر سر انجمن

[...]

بیدل دهلوی
 

صفی علیشاه » تفسیر منظوم قرآن کریم » ۳- سوره آل عمران » ۵۷- آیات ۱۹۳ تا ۱۹۹

 

آن منادی بود عقل و هوش ما

گفت او چون حلقه شد در گوش ما

صفی علیشاه
 

افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۲۹ - اردو کشی بمقدونیه و یونان

 

بگفتند این پند در گوش ما

نیاید فرو تا رود هوش ما

افسرالملوک عاملی