گنجور

 
سیدای نسفی

تا جلوه عنان تو برداست هوش ما

دارد سری به حلقه فتراک گوش ما

لب بستر کی به غنچه گشاید در نشاط

باشد کلید فتح زبان خموش ما

ای محتسب رعایت خود را نگاه دار

دست سبوی باده رسیده به دوش ما

ما را هلاک می کنی و خنده می زنی

شهد است خوردن تو زهر است نوش ما

تا پا کشیده ایم ز میخانه سیدا

افتاده رخنه یی به صف می فروش ما