گنجور

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۳۱

 

فریاد ز ناوک جگر دوز فراق

و ز آتش جانگداز دلسوز فراق

چون زلف تو کو شبی دراز ایدلبر

تا با تو کنم شکایت روز فراق

ابن یمین
 

هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۰

 

دلخسته‌ام از ناوک دلدوز فراق

جان سوخته از آتش دلسوز فراق

دردا و دریغا که بود عمر مرا

شب‌ها شب هجر و روزها روز فراق

هاتف اصفهانی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۷

 

روز وصلت، شد آتش افروز فراق!

ز آن روز، همه شب بودم، سوز فراق

ز آن شب که نشست شمع با پروانه

هر روز بر او میگذرد روز فراق

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۸

 

گفتم: گویم درد غم اندوز فراق

جانت سوزم ز آتش سوز فراق

دردا که بصد روز قیامت نتوان

گفتن کاری، که کرد یک روز فراق

آذر بیگدلی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۶

 

در بزم رقیب ای زتوام سوز فراق

وصلت بتر از درد غم اندوز فراق

هر کس به فراق کرد یاد شب وصل

من در شب وصل آرزو روز فراق

سحاب اصفهانی
 

خالد نقشبندی » غزلیات » غزل شماره ۴۰

 

باز شد دل به درون نائره افروز فراق

چون دهم شرح غم و غصه جانسوز فراق

خوابم از دیده و صبر از دل و تاب از تن شد

وای من گر همه زینسان گذرد روز فراق

بسکه در آرزوی وصل توام غرق خیال

[...]

خالد نقشبندی
 

اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۳۳ - فلک مریخ اهل مریخ

 

چون کسی را میرسد روز فراق

چست تر می گردد از سوز فراق

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۴۳ - نمودار شدن خواجهٔ اهل فراق ابلیس

 

گفت «ساز زندگی ، سوز فراق

ای خوشا سر مستی روز فراق

اقبال لاهوری
 
 
sunny dark_mode