گنجور

عطار » هیلاج نامه » بخش ۲۸ - در خلوت و عزلت ودیدار الوهیت گوید

 

جهان بیوفا نوری ندارد

دمی بیماتم او سوری ندارد

عطار
 

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۲

 

هر آن ناظر که منظوری ندارد

چراغ دولتش نوری ندارد

چه کار اندر بهشت آن مدعی را

که میل امروز با حوری ندارد

چه ذوق از ذکر پیدا آید آن را

[...]

سعدی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۳

 

دلم بی جمال تو نوری ندارد

جدا از وصالت سروری ندارد

ببین لاله را با همه باد در سر

که پیش تو چندان غروری ندارد

به می زان دهم نقد هستی که هر کس

[...]

جامی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۱

 

دلم جز دوست منظوری ندارد

که سینا جز زحق نوری ندارد

بهشتت را مخوان اوصاف زاهد

که چون غلمان من حوری ندارد

نباشد نام تو گر ذکر صوفی

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

رهی معیری » چند قطعه » قطعهٔ ۲۷ - آتش

 

عشق بی‌گریه شوری ندارد

شمع افسرده نوری ندارد

رهی معیری