گنجور

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۲

 

نکته‌ای دلکَش بگویم خالِ آن مَه‌رو ببین

عقل و جان را بستهٔ زنجیرِ آن گیسو ببین

عیبِ دل کردم که وحشی‌وضع و هرجایی مباش

گفت چشمِ شیرگیر و غنجِ آن آهو ببین

حلقهٔ زلفش تماشاخانهٔ باد صباست

[...]

حافظ
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۵۱

 

چشم بگشا و جمال او ببین

نور روی او به او نیکو ببین

جام می با یکدگر خوش نوش کن

صورت و معنی این هر دو ببین

جام ما باشد حباب و آب می

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۵۲

 

با تو گویم روی بی چون چو ببین

نور روی او به نور او ببین

روشنست آئینهٔ گیتی نما

در صفای روی او آن رو ببین

می نماید آن یکی در هر یکی

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۸۵

 

نور روی او به نور او ببین

دیده ‌ای از وی طلب نیکو ببین

شاه نعمت‌الله ولی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۷۱

 

چشم خواب آلود او را در خم ابرو ببین

تیزی شمشیر بنگر، غفلت آهو ببین

در کف دست سلیمان گر ندیدی مور را

چشم بگشا خال را بر صفحه آن رو ببین

پیچ و تاب دلربایی نیست مخصوص کمر

[...]

صائب تبریزی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۸۹۴

 

زاهدا ذوق بهشتت هست بر آن رو ببین

چشمهٔ تسنیم و کوثر در دهان او ببین

نافه مشک ختن گر آید از آهو پدید

یک لطیمه عنبرش پیرامن آهو ببین

حیلهٔ هاروت و ماروتش نگر در چین زلف

[...]

آشفتهٔ شیرازی