بخش ۱۴۷ - کشته شدن تنبل جادو به دست شمسه و چگونگی آن
از آن رزم و آشوب و آن گردار
دمان شمسه آمد بر آن کوهسار
نگه کرد تنبل به یک سو بدید
کز افسون او چرخ بد ناپدید
نشسته به یک دست آن رزمگاه
زبان پرفسون بهر تسلیم شاه
روان سوی تنبل شد آن پاک دید
بیاراست هنگام گفت و شنید
چو آمد به نزدیک دشمن فراز
زمین را ببوسید و بردش نماز
بدو گفت کای گرد تنبل پرست
که گیتی درآری همه زیردست
ندیدم به گیتی به نیروی تو
به افسون و آن زور بازوی تو
تو از جان و از تن بسی برتری
که زیبد که باشی تو شاه پری
ز تسلیم بیرای با فر و هوش
که بر خیره کوشد ابا شاه گوش
ز بهر یکی آدم بدنژاد
که نامش بود سام ناپاکزاد
جهانی به هم برزند خیره خیر
سر تاج و تخت خود آرد به زیر
به گیتی مبیناد هرگز خوشی
به هرزه برافروخته آتشی
چو بشنید تنبل بخندید ازو
بدو گفت ای دلبر مشک مو
کئی تو چه نامی به شیرین زبان
که شکر نثاری مرا در دهان
شگفتی جمالی بدش دلربا
دل تنبل جادو آمد به جا
به پاسخ بدو گفت آنگه پری
منم دخت رحمان یاد آوری
مرا نام شمسه بخواندست باب
منم شمس و شاگرد من آفتاب
گریزانم از مادر و از پدر
تو را شوی بگرفتم از ماه و خور
دلم گشت از کین بابم به جوش
که لشکر کشیدست بر شاه گوش
بگفت و به تنبل نگه کرد ماه
رخی دید مانند قیر سیاه
یکی زشت پتیاره نیمتن
که بودی پری روی هر انجمن
ولی تنبل نیمتن گشت نرم
ندانست کش سر ببرد چو غرم
زمانی برآمد پس آن سیمبر
فرو ریخت از درج گوهر گهر
چو آمد به گیتی مر او را به سر
نشاید که بینا شود بدگهر
دگرباره پیکار و جنگ آورد
جهان را بر گوش تنگ آورد
بدو گفت تنبل که انده مدار
که شد تیره بر چشم او روزگار
وگر او نبیند خوشی در جهان
ازو بخت برگشت تا جاودان
که بس خیره مردست و بس بدسگال
به خورشید مردیش آمد زوال
نبیند دگر روی گیتی به چشم
ازو هر دو گیتی شده پر ز خشم
بپرسید شمسه که ای پرهنر
زمانه نیارد چو تو نامور
به گیتی چه درمانش باشد ورا
نباید کزین درد یابد رها
بدو گفت تا من به گیتی درم
درست است این نیمتن پیکرم
گرفتار درد است فرخنده سام
رهائی نیابد ازین بخت رام
ولیکن مرا عمر باشد دراز
تن من نیابد به دندان گاز
همانم به گیتی نباشد کسی
فریبنده باشم به عالم بسی
ز چنگال من هیچکس جان نبرد
اگر شاه اگر پهلوانست گرد
نیارد کسم کشتن اندر جهان
فراوان بدیدم ز شاهنشهان
به هر هفتهای یک شبم هست خواب
دگر ره نشسته دلم پرشتاب
بپرسید ازو گفت آن شب کس است
که تو آتش و دشمنت چون نی است
بخندید ازو تنبل تیره روز
بدو گفت کای شمسه دلفروز
تو را چیست با من ازین گفتگو
چه جوئی ز پرسیدن مو به مو
نشاید تو را کینه در دل بود
چنین گفتگو کار مشکل بود
بدو پاسخ آورد آنگه پری
که ای نتبل شیر با داوری
همیشه به گیتی تو شادان بوی
غم از دل رها کرده خندان بوی
که بس شیرمردی و روشن روان
سزد شاه باشی به هر دو جهان
ز افسون به من نکتهای یاد ده
وز آن جان دشمن همه باد ده
که خواهم به تنبل همه جادوئی
فراگیرم از کینه بدخوئی
بدو گفت امشب تو بیدار باش
ز کارم سراسر هشیوار باش
سپیده بگویم چه بایست کرد
که از جان جادو برآری تو گرد
سر هفته بد خواب آورد زور
همی دیده بخت او گشت کور
سر خود بدان گونه بنهاد پست
به خواب اندرون شد به مانند مست
چو شمسه چنان دید کو شد به خواب
برآورد آن خنجر پر ز آب
همی خواست کو را زند بر دو نیم
ولیکن ز تنبل دلش داشت بیم
چو در خواب شد دیو وارونه بخت
یکی نعره زد سنگ شد لخت لخت
چنین گفت کای شمسه خیره سر
همانا به خونم ببستی کمر
چو بیدار گردم هلاکت کنم
درین دشت تیره به خاکت کنم
نگه کرد شمسه همه پیش و پس
ندید اندر آن کوه و در هیچکس
دگر ره برآورد شمشیر تیز
که آرد به جانش یکی رستخیز
دگر نعرهای زد همی پرنهیب
تو گفتی که گردون درافتاد شیب
چنین تا سه نوبت همی نعره کرد
که از بیم او شمسه گردید زرد
سراپاش چون بید لرزنده ماند
از آواز آن دو به جان زنده ماند
به ناگاه تنبل ز جایش بجست
همان شمسه با تیغ هندی به دست
بزد بر کمرگاهش از روی بیم
که شد تنبل از ضرب تیغش دو نیم
سر نیم تن را جدا کرد ماه
از آنجا روان شد سوی رزمگاه
بغلطید در خاک و خون دیو دون
یکی دود از پیکرش شد برون
همه دشت گردید مانند روز
برافروخت خورشید گیتیفروز
به یک دم سپاهی سر اندر کشید
همان چشم گردان جهان را بدید
بدانست فرخنده سام سوار
که ایزد برافروختش نام و کار
ستایش نمود آفریننده را
کز ایدر رهانید این بنده را
همان گرد قلواد و شاپور شیر
خردمند فرخنده ملاح پیر
به یزدان دادار جان آفرین
نیایش نمودند و رخ بر زمین
که بر جان و بر چشم گردید باز
خدیو جهان پاک دانای راز
پس از آفرین پهلو کامیاب
نشست از بر زین جنگی غراب
به گردن برآورد گرز گران
روان شد به پیکار جادوگران
همان گوش جادو و دیو و پری
به هم ریخته از ره داوری
همان نیم تن اندر آوردگاه
شکست آوریده به تسلیم شاه
پر از غم در اندیشه تسلیم شاه
ز گوش بداندیش در رزمگاه
که برخاست ناگاه آواز سام
چو شیری که بیرون شود از کنام
همی گفت ای بدگهر نیم تن
ندانسته یزدان به هر انجمن
همه کار تو تنبل و جادوئی
ندانسته جز کژی و بدخوئی
منم سام پور نریمان شیر
که روئینه دیو اندر آرم به زیر
همان دیو املاق نراژدها
ز چنگال شیرم نیابد رها
به من روی گیتی سیه ساختی
همه کار خود را تبه ساختی
به فرمان یزدان رها یافتم
رهائی ز نراژدها یافتم
ز سام یل این زور بازو ببین
ز پیکار جادو تو نیرو ببین
بدان پس ببینی که ایرانیان
چگونه به میدان ببسته میان
چسان است پیکار یزدان پرست
که بر چرخ گردان بیازیده دست
بگفت و برانگیخت از جا غراب
چو کشتی که آید به دریای آب
یکی حمله آورد بر نیمتن
برآورد کوپال لشکرشکن
چو تسلیم آواز سام سوار
به گوش آمدش اندر آن کارزار
بدانست کان شمسه سیمبر
فکندست از تن سر بدگهر
ازو سام پهلو رها یافته
به میدان آورد بشتافته
به رحمان جنی چنین گفت شاه
که سام نریمان ازین رزمگاه
درآمد به میدان نیمه تنان
برآورد بازو به گرز گران
بگفت و به گردون برآمد غریو
که آمد سپهدار سالار نیو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، داستانی از نبرد و رزم میان قهرمانان و جادوگران روایت میشود. در آغاز، شخصیت "تنبل" که ظاهراً جن یا موجودی افسونگر است، در میان جنگل و کوهبه در پی قهرمان "سام" میگردد. "شمسه" به عنوان یک پری یا موجود جادویی به او میگوید که از ظاهری زشت برخوردار است، اما در واقع قدرت و زیبایی او در جادو نهفته است.
تنبل به او میگوید که این قدرت خود را به نفع اعلام برتریاش استفاده کند تا بتواند بر دشمنان فائق آید. در ادامه، شمسه توضیح میدهد که به تنبل کمک خواهد کرد تا بر دشمنانش پیروز شود. تنبل به خاطر تردید به خود شک میکند، اما شمسه او را تشویق میکند تا با شجاعت به میدان رزم برود.
پس از آن، نبردی خونین آغاز میشود و تنبل به دست سام و همراهانش شکست میخورد. سام در پایان با نشان دادن قدرت خود و شکست تنبل، تجلییابنده پیروزی و شجاعت است. این داستان بر موضوعات قدرت، زیبایی و رستگاری تأکید دارد و نشان میدهد که واقعیات درونی یک شخص همیشه با ظاهر او مطابقت ندارد.
هوش مصنوعی: بر اثر نبرد و هیاهو و طوفان، خورشید طلوع کرد بر فراز کوهها.
هوش مصنوعی: تنبل به یک سو نگاه کرد و دید که به لطف افسون او، چرخ فلک ناپدید شده است.
هوش مصنوعی: در یک مکان جنگی، زبانی شیوا و فریبنده به نرمی به تسلیم شاه دعوت میکند.
هوش مصنوعی: روان به سوی چیزی که تنبلی کرده بود، رفت و در آن لحظهی گفت و شنید، آن پاکیزگی را مشاهده کرد که آراسته شده بود.
هوش مصنوعی: وقتی به نزدیکی دشمن رسید، زمین را بوسید و نماز خواند.
هوش مصنوعی: به او گفتند: ای گردنخمیدهی تنبل که در زندگی فقط به فکر خودت هستی، تمام دنیا تحت فرمان توست.
هوش مصنوعی: من در دنیا نیروی او و جادوی او را ندیدم و همچنین قدرت و توان جسمی تو را.
هوش مصنوعی: تو از جان و بدن خود بهتر و برتر هستی، پس شایسته است که تو شاه پریان باشی.
هوش مصنوعی: از روی تسلیم بدون فکر و تدبیر، با شکوه و ذکاوت، که کسی که بیخبر است تلاش میکند و سرش به کارهای بیهوده مشغول است.
هوش مصنوعی: به خاطر یک آدم ناپاک که نامش سام بود.
هوش مصنوعی: دنیا را برهم میزنند در حالیکه با افتخار تاج و تخت خود را به زیر میآورند.
هوش مصنوعی: در زندگی، هرگز خوشیها را بیدلیل و ناپایدار نپندارید که این شادیها مانند آتش بیفروغی هستند که به زودی خاموش میشوند.
هوش مصنوعی: تنبل وقتی این حرفها را شنید، خندید و به او گفت: ای محبوب با موهای خوشبو!
هوش مصنوعی: چندین بار به تو نامی دادهام که زبان شیرینت همچون شکر در دهانم میچرخد.
هوش مصنوعی: عجیب است که زیباییاش به قدری خیرهکننده است که دل تنبل و بیحوصله را به وجد میآورد و جادوگری میکند.
هوش مصنوعی: به او پاسخ دادم که من پری هستم و دختر رحمان را به خاطر میآورم.
هوش مصنوعی: من را به نام "شمسه" میخوانند، و من فرزند "شمس" هستم و آفتاب، شاگرد من است.
هوش مصنوعی: من از پدر و مادر دوری کردهام و تو را به عنوان همسر گرفتهام، همچون ماه و خورشید که با یکدیگر میدرخشند.
هوش مصنوعی: دل من از خشم و کینه پدرم به تپش افتاده است، چون لشکری به سوی شاه گوش آمدهاست.
هوش مصنوعی: او گفت و به تنبلی نگاهی انداخت و ماهی را دید که چهرهاش مثل قیر سیاه است.
هوش مصنوعی: شخصی زشت و بدشکل وجود دارد که تا نیمهاش قابل تحمل است، اما به خاطر زیبایی چهرهاش در هر جمع و مجلسی مورد توجه قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: اما تنبلی باعث شد که او ناتوان و ضعیف شود و نتوانست بفهمد که اگر به خود زحمت بدهد و تلاش کند، میتواند به موفقیت دست یابد.
هوش مصنوعی: روزی فرا میرسد که آن زن زیبا به تدریج از ارزش و جمال خود خواهد کاست.
هوش مصنوعی: وقتی او به دنیا میآید، سزاوار نیست که به چیزی ناپسند و بدبینانه متوجه شود.
هوش مصنوعی: بار دیگر نبرد و جنگی آغاز شد و دنیا را به مکانی تنگ و پر از درد و رنج تبدیل کرد.
هوش مصنوعی: تنبل به خود گفت که نگران نباش، چرا که روزگار بر او تاریک شده است.
هوش مصنوعی: اگر او در این دنیا خوشی را نبیند، بخت او تا ابد دور خواهد شد.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف مردی میپردازد که همواره در حال تماشا و تفکر است و در عین حال، در خود بدخواهی و بدجنسی دارد. به نوعی، روند زندگی و طبیعت او به گونهای است که در نهایت به زوال و زنجیرهای از مشکلات خواهد انجامید، همانطور که خورشید در زمان غروب به افول میرود.
هوش مصنوعی: هر دوی این جهانها به خاطر خشم او پر شده و دیگر نمیتوانند زیباییهای زندگی را ببینند.
هوش مصنوعی: از شمسه پرسیدند که ای هنرمند بزرگ، زمانه کسی مثل تو را به دنیا نخواهد آورد.
هوش مصنوعی: در این دنیا برای کسی که دردی دارد چه راه حلی وجود دارد؟ او نباید از این درد آزادی پیدا کند.
هوش مصنوعی: او به او گفت: وقتی که من به این دنیا میآیم، بدن نیمهجان من درستی ندارد.
هوش مصنوعی: فرخنده سام در رنج و درد به سر میبرد و از این سرنوشت خوب خود نخواهد گریخت.
هوش مصنوعی: اما من عمری طولانی خواهم داشت و تنم هرگز زیر دندان گاز نمیشود.
هوش مصنوعی: در دنیا کسی نیست که بتواند مرا به فریب و نیرنگ وادار کند و من هم هیچگاه به دست کسی فریب نمیخورم.
هوش مصنوعی: هیچکس نتوانسته از چنگال من جان سالم به در ببرد، حتی اگر شاه باشد یا پهلوان.
هوش مصنوعی: جنگ و درگیری در دنیا بسیار دیدهام، اما هیچکس توانایی کشتن مرا ندارد.
هوش مصنوعی: هر هفته یک شب به خواب میروم و در آن خواب، دل پر از شتاب و آرزوهای جدیدی دارم.
هوش مصنوعی: در آن شب از او پرسیدند که چه کسی حضور دارد، او پاسخ داد که تو همانند آتش هستی و دشمنت مانند نی.
هوش مصنوعی: یکی از روزها، مردی که روزهایش را بطالت میگذرانید با خوشحالی به خورشید گفت: «ای نور روشنیبخش!»
هوش مصنوعی: تو چرا با من در این باره صحبت میکنی؟ چه چیزی از پرسیدن جزئیات میخواهی؟
هوش مصنوعی: نگذار که در دل تو کینهای وجود داشته باشد، زیرا در این صورت، ادامهی سخن گفتن و گفتگو دشوار میشود.
هوش مصنوعی: پری به او پاسخ داد که ای شیر نادان، با قضاوتی که داری، درست نمیگویی.
هوش مصنوعی: همیشه در دنیا شاد و خوشحال باش و غم و اندوه را از دل خود دور کن تا همیشه لبخند بر لبان تو باشد.
هوش مصنوعی: تو به اندازهای شجاع و با روح هستی که سزاوار هستی در هر دو دنیا (این دنیا و آخرت) سلطنت کنی.
هوش مصنوعی: از جاذبه و سحر تو نکتهای به من بیاموز و با آن، جان دشمنان را به باد بده.
هوش مصنوعی: من تصمیم دارم که از احساس کینه و بدخلقیتی که نسبت به دیگران دارم، بهگونهای استفاده کنم که به تواناییهای جادویی دست پیدا کنم.
هوش مصنوعی: به او گفت امشب بیدار باش و مراقب کارهای من باش و تمام توجهت را جمع کن.
هوش مصنوعی: باید بگویم که چه کار باید انجام داد تا تو از جادوی جانت رهایی یابی.
هوش مصنوعی: در آغاز هفته، بدی خواب باعث شد که حالش خراب شود و بختش در این دوران به شدت نزول کرده و کوری اختیاریش را به همراه داشته باشد.
هوش مصنوعی: سرش را به گونهای پایین گذاشت و در خواب فرو رفت، مانند فردی که مست است.
هوش مصنوعی: چون خورشید چنین مشاهده کرد که به خواب رفته است، آن خنجر پر از آب را بیرون آورد.
هوش مصنوعی: او میخواست کسی را نصف کند، اما از ترس تنبلی و سستیاش، جرات نکرد.
هوش مصنوعی: وقتی که دیو بخت به خواب رفت، یکی فریاد زد و سنگین و بیحرکت شد.
هوش مصنوعی: او گفت: ای خورشید با نگاهی مغرور، تو با خون من، کمربند مرگ را محکم کردی.
هوش مصنوعی: وقتی بیدار شدم، در این دشت تاریک، نابود میکنم و خاک تو را به زمین میزنم.
هوش مصنوعی: درخشش و نور خورشید را مشاهده کرد، اما در هیچجا و هیچکس در آن کوه و دره چیزی ندید.
هوش مصنوعی: دیگری با شمشیر تیز به میدان میآید تا جان خود را در مخاطره قرار دهد و به نبرد برخیزد.
هوش مصنوعی: یکباره صدایی بلند شد که به خاطر قدرت تو به گوش میرسید، انگار آسمان به پایین افتاد و شیب پیدا کرد.
هوش مصنوعی: او سه بار به شدت فریاد زد و از ترس او، ماه هم زرد و رنگپریده شد.
هوش مصنوعی: تمام وجودش به خاطر صدای آن دو، لرزان و نگران باقی ماند و جانش همچنان زنده و حساس بود.
هوش مصنوعی: ناگهان تنبل از جایش بلند شد و همان شمشیر را که به دست داشت، با تیغ هندی برداشت.
هوش مصنوعی: از ترس اینکه او تنبل شده و به دفاع از خود نپرداخته، به کمرش ضربهای زده شد تا او را به حالت آمادهباش درآورد.
هوش مصنوعی: نیمه ماه نمایان شد و سر را از بدن جدا کرد و به سمت میدان نبرد روانه شد.
هوش مصنوعی: در دنیای فانی و پُرآشوب، انسانی حقیر و پست به خاک و خون افتاده و در میان این پریشانی، بخار یا دود ناشی از او به آسمان میرود.
هوش مصنوعی: تمام دشت مانند روز روشن و درخشان شده است، زیرا خورشید عالم تاب در آسمان بالا آمده است.
هوش مصنوعی: در یک لحظه، سربازی سرش را بالا آورد و نگاهی به دور و برش انداخت و جهان را مشاهده کرد.
هوش مصنوعی: سام سوار فهمید که خداوند نام و اعمال او را درخشان کرده است.
هوش مصنوعی: آفریننده را سپاس میگویم که مرا از این وضعیت نجات داد.
هوش مصنوعی: شخصی با ویژگیهای خاص، با توانمندیهای فراوان و حماسهای شگفتانگیز، که به خوبی میتواند در مواجهه با چالشها عمل کند. او حکمت و سنجیدگی را به همراه دارد و در درازای زمان، تجربیات و حکمتهایش او را موفق و خوشبخت کردهاند.
هوش مصنوعی: آنها به خداوندی که جان را آفریده است، دعا و نیایش کردند و با humility بر زمین افتادند.
هوش مصنوعی: خداوند دانای رازها و آگاه به اسرار، بر جان و چشمان انسان پرتو افشانی میکند و به آنها بزرگواری و نور میبخشد.
هوش مصنوعی: پس از سرودن تمجید و ستایش، قهرمان با موفقیت بر زین اسب جنگیاش نشسته و آماده نبرد است.
هوش مصنوعی: در اینجا، فردی که با قدرت و استقامت به میدان نبرد میرود، سلاحی بزرگ و سنگین را به دوش میکشد و آماده میشود تا با حریفان جادوگر بجنگد.
هوش مصنوعی: گوش این جادو و دیو و پری به خاطر قضاوت و داوری به هم ریخته و نامنظم شده است.
هوش مصنوعی: در میدان نبرد، همان نیم تن که شکست را به همراه داشت، به فرستمش شاه را تسلیم کرد.
هوش مصنوعی: در دلش غم و اندوه وجود دارد و به پیروزی شاه فکر میکند، در حالی که از صدا و اندیشه کسانی که در میدان جنگ هستند، آگاه است.
هوش مصنوعی: به طور ناگهانی صدای سام بلند شد، مانند شیری که از لانهاش بیرون میآید.
هوش مصنوعی: او میگفت، ای فرزند زشتچهره، نیمهای از وجودت را نمیشناسی، در هر جمع و محفل، یزدان (خداوند) را میشناسند.
هوش مصنوعی: همهی کارهایی که تو انجام میدهی، در واقع به خاطر تنبلی و جادوگریات نیست، بلکه تنها از بدی و کجرفتاریات ناشی میشود.
هوش مصنوعی: من سام، پسر نریمان شیر هستم و میتوانم دیوان را به زیر بکشم و به زمین بیندازم.
هوش مصنوعی: من همان دیو ضعیف و بدبخت هستم که از چنگال شیر نتوانم رهایی یابم.
هوش مصنوعی: تو به من دنیا را تاریک کردی و همه تلاشهایت را بینتیجه ساختی.
هوش مصنوعی: به دستور خداوند، نجات و آزادی را پیدا کردم و از سختیها و مشکلات رهایی یافتم.
هوش مصنوعی: از سام یل قدرت و توان بزرگ او را ببین، از نبرد جادوگران نیز نیروی تو را مشاهده کن.
هوش مصنوعی: آگاه باش که ایرانیان چگونه در میدان جنگ به یکدیگر برخورد میکنند و در برابر هم میایستند.
هوش مصنوعی: پیکار و جنگ یزدانپرستان چگونه است که با قدرت و توانایی در آسمانها دست به کار میزنند؟
هوش مصنوعی: او صحبت کرد و مانند یک کلاغی که از جایش بلند میشود، به حرکت درآمد، مثل کشتی که به سمت دریا حرکت میکند.
هوش مصنوعی: یک نفر به جنگ و نبرد بر خواسته و با قدرت و جسارت، نیروی خود را برای شکست دشمن آماده کرده است.
هوش مصنوعی: وقتی صدای سام سوار به گوشش رسید، در آن میدان جنگ تسلیم شد.
هوش مصنوعی: بدان که آن خورشید، که همان سیم دستهای از زیباییهاست، از سر بدگهر و ناپاک به زمین افتاده است.
هوش مصنوعی: سام، از کنار خود رها شده و به سمت میدان آمده است.
هوش مصنوعی: شاه به رحمان جنی چنین گفت که سام نریمان از این میدان جنگ به چه حال است؟
هوش مصنوعی: در میدان نبرد، مردان شجاع و نیرومند با قدرت و اراده به مبارزه پرداختند و نیروی خود را به نمایش گذاشتند.
هوش مصنوعی: او گفت و صدای بلندی از آسمان برخاست که فرمانده بزرگ نیو (نیای بزرگ) آمد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.