عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۳
بت ترسای من مست شبانه است
چه شور است این کزان بت در زمانه است
سر زلفش نگر کاندر دو عالم
ز هر موییش جویی خون روانه است
دل من صاف دین در راه او باخت
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۴
هر که درین دیرخانه مرد یگانه است
تا به دم صور مست درد مغانه است
ور به دم صور باهش آید ازین می
نیست مبارز مخنث بن خانه است
بر محک دیرخانه ناسره آید
[...]
عطار » مصیبت نامه » بخش بیستم » بخش ۸ - الحكایة و التمثیل
گفت پایت از چه باری برهنهست
گفت ای احمق سری کو یک تنهست
عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و هفتم » بخش ۱۱ - الحكایة و التمثیل
گفت یارب بندهٔ تو برهنه ست
وی عجب برهنگیم نه یک تنه ست
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۴۹ - گفتن مهمان یوسف علیهالسلام کی آینهای آوردمت کی تا هر باری کی در وی نگری روی خوب خویش را بینی مرا یاد کنی
آینهٔ صافی نان خود گرسنهست
سوخته هم آینهٔ آتشزنهست
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۶۹ - باز تقریر ابلیس تلبیس خود را
گرگ بیچاره اگرچه گُرْسِنهست
متهم باشد که او در طَنْطَنهست
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۴۰ - مثل
در دل من آن سخن زان میمنهست
زانک از دل جانب دل روزنهست
مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۶
گلی و گل رخی تا در چمن هست
خروش بلبل و افغان من هست
دلم در سینه خون گشت و نگفتی
که یعقوبی درین بیت الحزن هست
چه با کوه غمت سازم گرفتم
[...]
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸
گلی و بلبلی تا در چمن هست
نشانی از تو و نامی زمن هست
نه چون سروت، نهالی در چمن هست
نه چون لعلت، عقیقی در یمن هست
ندارند آگهی اخوان که راهی
[...]
رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷
به تن تا جان غم فرسود من هست
غم و درد توام در جان و تن هست
تو آن لیلی شیرینی که هر سو
صدت مجنون هزارت کوهکن هست
نه چون رخسار و نه چون قامت تو
[...]
اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۷۷ - موسیولینن و قیصر ولیم
گناه عشوه و ناز بتان چیست؟
طواف اندر سرشت برهمن هست
دمادم نو خداوندان تراشد
که بیزار از خدایان کهن هست
ز جور رهزنان کم گو که رهرو
[...]