گنجور

سراج قمری » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴

 

چو لب تو غنچه نبود، چو رخت سمن نباشد

بر زلف تو چمن را، سر یاسمن نباشد

سخن از دهان تنگت چو شکر شکسته زاید

چه بود خود آن دهانی که شکرشکن نباشد

تو چه محنتی که شادی زتو هیچ جان نبیند

[...]

سراج قمری
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۹

 

چون قد تو در چمن نباشد

چون روی تو یاسمن نباشد

اندر همه تنگهای شکر

شیرین تر از آن دهن نباشد

ای باغ، مشو غلط ز رویش

[...]

اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۰

 

رنگین‌تر از رخ تو گل در چمن نباشد

چون عارض تو ماهی در انجمن نباشد

پوشیده هر کسی را پیراهنیست، لیکن

آب حیات کس را در پیرهن نباشد

فرهادوار بی‌تو جان می‌کنم، نگارا

[...]

اوحدی
 

نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش دوم » شمارهٔ ۴۹

 

دل گرچه ترا بمن نباشد

جان بی تو مرا بتن نباشد

با این قد و ناز و دلفریبی

سروی چو تو در چمن نباشد

تنها نه برنگ تو گلی نیست

[...]

نورعلیشاه
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۲۸۱ - عبدالظاهر

 

بود عالم چون تن گر تن نباشد

ظهور از هستی ذوالمن نباشد

صفی علیشاه