انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۲
گر دوست مرا به کام دشمن دارد
یا خسته دل و سوخته خرمن دارد
گو دار کزین جفا فراوان بیش است
آن منت غم که بر دل من دارد
ادیب صابر » دیوان اشعار » ملحقات » قطعات » شمارهٔ ۸
به معالجت تن من زتو جز الم ندارد
به سرت که جز بر آتش دل من قدم ندارد
دل خود مدار گفتی به غم ای به حسن خرم
بنمای آن دلی کو ز غم تو غم ندارد
عطار » خسرونامه » بخش ۳۱ - بیمار گشتن جهان افروز
چه ماتم چه عروسی غم ندارد
که او زین کرم خاکی کم ندارد
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۴۶ - حکایت در وقت پیر گوید
بجز تو هیچ درعالم ندارد
که دیدار تو جز دردم ندارد
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الحادی عشر: فی الطامات و فی الاقاویل المختلفة » الفصل الاول - فی الطامات » شمارهٔ ۱۷
هر خسته که در مصطبه مسکن دارد
دودی زمن سوخته خرمن دارد
هر جا که سیه گلیم و آواره دلی است
شاگرد من است و خرقه از من دارد
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۴
نگار از حال زارم غم ندارد
به ریش خاطرم مرهم ندارد
طبیب سنگ دل دانم که در دست
به یک مو داروی دردم ندارد
دل مسکین من در درد دوری
[...]
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۴۲ - پاسخ دادن شیرین پرستاران را
ز هجرم جز دل پر غم ندارد
به زخم از وصل من مرهم ندارد
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۲۷
کدامین جلوه یارب اختیار این چمن دارد
که ما را در طلسم سایه سرو و سمن دارد
ز تاراج غمش راهی به دلها کرده ام پیدا
نگاهش سرگران با هر که می گردد به من دارد
غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۶
خوش ست آن که با خویش جز غم ندارد
ولی خوشترست آن که این هم ندارد
قوی کرده پیوند ناسور پشتش
گرانمایه زخمی که مرهم ندارد
سرابی که رخشد به ویرانه خوشتر
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵۴ - ترجمه گفتار شاهنشاه - برزو پورلهراسب
بی نصیب از آبرو باشد به گیتی
هر که او دینار یا درهم ندارد
و آنکه از فرزند بی بهره است بی شک
دیده روشن دل خرم ندارد
هرکه را نبود درین گیتی برادر
[...]