×
عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۲) حکایت وزیر که پسر صاحب جمال داشت
ز یک جوهر چو دو عالم برآید
زهر ذره که خواهی هم برآید
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۳
سرمست اگر درآیی عالم به هم برآید
خاک وجود ما را گرد از عدم برآید
گر پرتوی ز رویت در کنج خاطر افتد
خلوت نشین جان را آه از حرم برآید
گلدسته امیدی بر جان عاشقان نه
[...]
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۱
سر زلف خود بگیری همه پیچ و خم برآید
دل ریش من بکاوی همه درد و غم برآید
تو ازآن سخن که گویی و از آن میان که داری
به میان خوب رویان سخن از عدم برآید
چو جهانیان به زلف توسپردهاند خاطر
[...]
قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۳
از چشمهسار چشمم از بس که نم برآید
ترسم که رفته رفته طوفان غم برآید
از اتحاد چشمم با پای، در ره عشق
مالم چو دیده بر خاک، نقش قدم برآید
گر دست شام هجران گیرد گلوی شب را
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۳
آئی چو در قیامت محشر بهم برآید
از شعله وجودت دود از عدم برآید
کوی تو گر بکاوند از نقش پای عشاق
تا هفتمین زمین هم نقش قدم برآید
گفتی که دم فروبند تا کام گیری از من
[...]