گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۹۵

 

اشک خونین نه ز هر آب و گل آید بیرون

این گل از دامن صحرای دل آید بیرون

سالها غوطه به خوناب جگر باید خورد

تا ز دل یک نفس معتدل آید بیرون

می رود منفعل از مجلس مستان خورشید

[...]

صائب تبریزی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۱

 

گر ز تن جانم و از سینه دل آید بیرون

تخم مهرت کیم از آب و گل آید بیرون

گر مرا ریشه جان ز آب و گل آید بیرون

مهر جور تو مبادم ز دل آید بیرون

عشق جرمیست که در روز قیامت از خاک

[...]

مشتاق اصفهانی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۷۴۳

 

شمع را شعله، مسلسل ز دل آید بیرون

آه جان سوختگان متصل آید بیرون

در جهان چند به آیینه سکندر نازد؟

چه تماشاست که از پرده دل آید بیرون؟

چشم نظارگیان لایق دیدار تو نیست

[...]

حزین لاهیجی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۵

 

گل گلزار گر از آب وگل آید بیرون

گل مهر تو ز گلزار دل آید بیرون

سر که امروز به تیغ تو نیفتد بر خاک

به که از خاک به فردا خجل آید بیرون

لحظه ای فرصت دیدن ندهد قطره اشک

[...]

سحاب اصفهانی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۵

 

آن قدرها که ز صد چاه گل آید بیرون

از زنخدان تو... دل آید بیرون

یغمای جندقی