گنجور

 
 
 
صائب تبریزی

اشک خونین نه ز هر آب و گل آید بیرون

این گل از دامن صحرای دل آید بیرون

سالها غوطه به خوناب جگر باید خورد

تا ز دل یک نفس معتدل آید بیرون

می رود منفعل از مجلس مستان خورشید

[...]

مشتاق اصفهانی

گر ز تن جانم و از سینه دل آید بیرون

تخم مهرت کیم از آب و گل آید بیرون

گر مرا ریشه جان ز آب و گل آید بیرون

مهر جور تو مبادم ز دل آید بیرون

عشق جرمیست که در روز قیامت از خاک

[...]

حزین لاهیجی

شمع را شعله، مسلسل ز دل آید بیرون

آه جان سوختگان متصل آید بیرون

در جهان چند به آیینه سکندر نازد؟

چه تماشاست که از پرده دل آید بیرون؟

چشم نظارگیان لایق دیدار تو نیست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه