گنجور

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۹

 

آن پیش روی که جان او پیش صف است

داند که تو بحری و جهان همچو کفست

بی‌دف و نیی، رقص کند عاشق تو

امشب چه کند که هر طرف نای و دفست

۲ بیت
مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱۵ - فروختن صوفیان بهیمهٔ مسافر را جهت سماع

 

باز می‌گشتم که او خود واقفست

زین قضا راضیست مردی عارفست

۱ بیت
مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۹۴ - آغاز منور شدن عارف بنور غیب‌بین

 

او روانست و تو گویی واقفست

او دوانست و تو گویی عاکفست

۱ بیت
مولانا
 

بابافغانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵ - تا جهان بحر و سخن گوهر و انسان صدفست

 

تا جهان بحر و سخن گوهر و انسان صدفست

گوهر بحر سخن مدحت شاه نجفست

والی ملک عرب سرور اشراف قریش

آنکه تشریف قدومش دو جهان را شرفست

شمع جمعست چو در گوشه ی محراب دعاست

[...]

۲۲ بیت
بابافغانی
 

هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۶ - در منقبت حضرت شاه اولیا علیه‌السلام

 

تا نجف به هر گوهرش صدفست

ریگ صحرای او در نجفست

۱ بیت
هلالی جغتایی
 

عمان سامانی » گنجینة الاسرار » بخش ۳۰

 

این عطش رمزست و عارف، واقف‌ست

سر حق‌ست این وعشقش کاشف‌ست

۱ بیت
عمان سامانی
 

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » عارف نامه » بخش ۸

 

حواسم همچنان بر باده صَرفَست

که گویی قاضیم وین مالِ وَقفَست

۱ بیت
ایرج میرزا
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۳۲

 

آن سینه که تیر ترا هدفست

گنجینۀ معرفت و شرفست

دل گوهر نُه صدفست آری

گر گوهر عشق ترا صدفست

آن سر که نرفته بچو کانت

[...]

۹ بیت
غروی اصفهانی