گنجور

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۸ - در ختم کتاب و دعای علاء الدین کرپ ارسلان

 

از زمین تا اثیر درد و کفست

صافی او شد که مایه شرفست

نظامی
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۹

 

آن پیش روی که جان او پیش صف است

داند که تو بحری و جهان همچو کفست

بی‌دف و نیی، رقص کند عاشق تو

امشب چه کند که هر طرف نای و دفست

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱۵ - فروختن صوفیان بهیمهٔ مسافر را جهت سماع

 

باز می‌گشتم که او خود واقفست

زین قضا راضیست مردی عارفست

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۹۴ - آغاز منور شدن عارف بنور غیب‌بین

 

او روانست و تو گویی واقفست

او دوانست و تو گویی عاکفست

مولانا
 

بابافغانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵ - تا جهان بحر و سخن گوهر و انسان صدفست

 

تا جهان بحر و سخن گوهر و انسان صدفست

گوهر بحر سخن مدحت شاه نجفست

والی ملک عرب سرور اشراف قریش

آنکه تشریف قدومش دو جهان را شرفست

شمع جمعست چو در گوشه ی محراب دعاست

[...]

بابافغانی
 

هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۶ - در منقبت حضرت شاه اولیا علیه‌السلام

 

تا نجف به هر گوهرش صدفست

ریگ صحرای او در نجفست

هلالی جغتایی
 

عمان سامانی » گنجینة الاسرار » بخش ۳۰

 

این عطش رمزست و عارف، واقف‌ست

سر حق‌ست این وعشقش کاشف‌ست

عمان سامانی
 

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » عارف نامه » بخش ۸

 

حواسم همچنان بر باده صَرفَست

که گویی قاضیم وین مالِ وَقفَست

ایرج میرزا
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۳۲

 

آن سینه که تیر ترا هدفست

گنجینۀ معرفت و شرفست

دل گوهر نُه صدفست آری

گر گوهر عشق ترا صدفست

آن سر که نرفته بچو کانت

[...]

غروی اصفهانی
 
 
sunny dark_mode