بخش ۱۳۸ - پرسیدن پادشاه قاصدا ایاز را کی چندین غم و شادی با چارق و پوستین کی جمادست میگویی تا ایاز را در سخن آورد
ای ایاز این مهرها بر چارقی
چیست آخر همچو بر بت عاشقی
همچو مجنون از رخ لیلی خویش
کردهای تو چارقی را دین و کیش
با دو کهنه مهر جان آمیخته
هر دو را در حجرهای آویخته
چند گویی با دو کهنه نو سخن
در جمادی میدمی سر کهن
چون عرب با ربع و اطلال ای ایاز
میکشی از عشق گفت خود دراز
چارقت ربع کدامین آصفست
پوستین گویی که کرتهٔ یوسفست
همچو ترسا که شمارد با کشش
جرم یکساله زنا و غل و غش
تا بیامرزد کشش زو آن گناه
عفو او را عفو داند از اله
نیست آگه آن کشش از جرم و داد
لیک بس جادوست عشق و اعتقاد
دوستی و وهم صد یوسف تند
اسحر از هاروت و ماروتست خود
صورتی پیدا کند بر یاد او
جذب صورت آردت در گفت و گو
راز گویی پیش صورت صد هزار
آن چنان که یار گوید پیش یار
نه بدانجا صورتی نه هیکلی
زاده از وی صد الست و صد بلی
آن چنان که مادری دلبردهای
پیش گور بچهٔ نومردهای
رازها گوید به جد و اجتهاد
مینماید زنده او را آن جماد
حی و قایم داند او آن خاک را
چشم و گوشی داند او خاشاک را
پیش او هر ذرهٔ آن خاک گور
گوش دارد هوش دارد وقت شور
مستمع داند به جد آن خاک را
خوش نگر این عشق ساحرناک را
آنچنان بر خاک گور تازه او
دمبدم خوش مینهد با اشک رو
که بوقت زندگی هرگز چنان
روی ننهادست بر پور چو جان
از عزا چون چند روزی بگذرد
آتش آن عشق او ساکن شود
عشق بر مرده نباشد پایدار
عشق را بر حی جانافزای دار
بعد از آن زان گور خود خواب آیدش
از جمادی هم جمادی زایدش
زانک عشق افسون خود بربود و رفت
ماند خاکستر چو آتش رفت تفت
آنچ بیند آن جوان در آینه
پیر اندر خشت میبیند همه
پیر عشق تست نه ریش سپید
دستگیر صد هزاران ناامید
عشق صورتها بسازد در فراق
نامصور سر کند وقت تلاق
که منم آن اصل اصل هوش و مست
بر صور آن حسن عکس ما بدست
پردهها را این زمان برداشتم
حسن را بیواسطه بفراشتم
زانک بس با عکس من در بافتی
قوت تجرید ذاتم یافتی
چون ازین سو جذبهٔ من شد روان
او کشش را مینبیند در میان
مغفرت میخواهد از جرم و خطا
از پس آن پرده از لطف خدا
چون ز سنگی چشمهای جاری شود
سنگ اندر چشمه متواری شود
کس نخواهد بعد از آن او را حجر
زانک جاری شد از آن سنگ آن گهر
کاسهها دان این صور را واندرو
آنچ حق ریزد بدان گیرد علو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن به بیان عشق و وابستگی عمیق انسان به معشوق میپردازد. شاعر در اینجا با استفاده از نمادها و استعارهها، عشق را به مانند یک جادو توصیف کرده که از دلهای مردم سر برمیآورد. او به ایاز میگوید که عشق او به معشوق، همانند افسانههای قدیمی و جنونآمیز است که شخص را به نحوی عوض میکند. در این عشق، حس و خیال بر ظاهر مقدم میشوند و نشان میدهد که عشق فراتر از اشکال ظاهری و مادی است.
شاعر همچنین به نقش خاک و گور اشاره میکند و بیان میکند که حتی در مرگ نیز عشق نمیمیرد و برعکس، سرنوشت انسان را شکل میدهد. او به عشق به عنوان نیرویی زنده و تاثیرگذار بر روح و جان انسانها اشاره دارد که برای رفع گناهان و جبران گذشته لازم است. در نهایت، اشاره دارد که عشق واقعی، بیواسطه است و وقتی افراد از پردههای مادی عبور کنند، به حقیقت عشق دست پیدا میکنند.
هوش مصنوعی: ای ایاز، چرا این محبتها در وجود تو مانند چارق (کفش سنتی) است؟ آیا مانند عشق بر بت نیست که در دل و جان نفوذ کرده باشد؟
هوش مصنوعی: تو همچون مجنون از روی لیلیات، دین و آیین خود را به یک چارق تبدیل کردهای.
هوش مصنوعی: دو نشان قدیمی عشق را با جانم در هم آمیختهام و هر دو را در اتاقی آویزان کردهام.
هوش مصنوعی: چرا مدام دربارهی حرفهای قدیمی صحبت میکنی در حالی که هنوز در حال و هوای حال هستی؟
هوش مصنوعی: زمانی که عرب به یاد ربع و ویرانهها میافتد، ای ایاز، تو نیز از عشق سخن طولانی میگویی.
هوش مصنوعی: لباس چهاردهمُور این چقدر زیباست، مانند پوستین گویی که در زمان یوسف بر تن کردهاند.
هوش مصنوعی: مانند انسانی که با حرص و طمع، گناه و جرم یک سال خود را در کنار اعمال ناپسند محسوب میکند.
هوش مصنوعی: برای آنکه بخشایش کند، کشش آن گناه را از او در نظر میگیرد و خداوند هم او را مورد بخشش قرار میدهد.
هوش مصنوعی: عشق و باور همچون جادوگری است که انسان را به خود میکشد، اما این جذب به دلیل وزن و اهمیت مادی نیست.
هوش مصنوعی: دوستی و خیال، مانند صد یوسف زیبا و شگفتانگیز، از دانش و قدرت هاروت و ماروت سرچشمه میگیرد.
هوش مصنوعی: وقتی به یاد او میافتی، چهرهای زیبا در ذهنت شکل میگیرد که در گفتگو با تو حضوری ملموس دارد.
هوش مصنوعی: رازها را باید با کسی در میان گذاشت که همنوا و همدل است، درست مانند اینکه یار، بیپروا و با اعتماد در حضور یار خود، از دل و دغدغههایش سخن میگوید.
هوش مصنوعی: نه آنجا شکلی وجود دارد و نه بدنی که از آن به وجود آمده باشد. حقیقتی است که فقط میتوان گفت "بله" و "بله" به تعداد بسیار.
هوش مصنوعی: شبیه مادران دلسوختهای است که در برابر قبر فرزند از دست رفتهشان ایستادهاند و غم آن را به دوش میکشند.
هوش مصنوعی: رازها را با دقت و تلاش بیان میکند، و این حقیقت که او به مانند یک چیز بیجان در برههای زنده شده است، نشاندهندهی عمق فهم و اندیشهاش است.
هوش مصنوعی: او زنده و ناظر است و خاک را میبیند و میشنود، همچنین میتواند خاشاک را تشخیص دهد.
هوش مصنوعی: در حضور او، هر ذره از خاک قبر، آگاه و هوشیار است و در زمان شور و حال، حساسیت خاصی دارد.
هوش مصنوعی: شنونده خوب میداند که آن خاک را با دقت بنگرد، این عشق سحرآمیز را.
هوش مصنوعی: او بهقدری با اشک و اندوه بر خاک قبر تازهاش مینشیند که هر لحظه بر شدت غم و یادش افزوده میشود.
هوش مصنوعی: در زمان حیات، هرگز چهرهای به زیبانی که جان دارد، بر این دنیای فانی نگذاشته است.
هوش مصنوعی: وقتی کمی از دوره سوگواری بگذرد، هیجان و درد آن عشق آرام میگیرد.
هوش مصنوعی: عشق در دل مرده دوام نمییابد، عشق باید بر دل زنده و جاندار تکیه کند تا پایدار بماند.
هوش مصنوعی: بعد از مرگ، خواب او به سراغش میآید و از حالت بیجانید دوباره زندگی به او میبخشد.
هوش مصنوعی: چون عشق جادو و سحر خود را از من گرفت و رفت، من نیز مانند خاکستری ماندهام که آتش آن رفته است.
هوش مصنوعی: هرچه آن جوان در آینه میبیند، پیر در دلش و فکرش به صورت خشت و سختی زندگی تجربه کرده و درک میکند.
هوش مصنوعی: عاشق قدیمی تو کسی است که با تجربهاش میتواند به تعداد زیادی از افرادی که ناامید شدهاند، کمک کند.
هوش مصنوعی: عشق میتواند در دوریها، شکلها و صورتهای مختلفی بسازد، اما زمانی که به وصال میرسد، این تصاویر و شکلها محو میشوند.
هوش مصنوعی: من همان منبع اصلی هوش و عقل هستم و در اثر زیباییهای آن، دچار شگفتی و سرمستی شدهام.
هوش مصنوعی: در این لحظه، پردهها را کنار زدم و حسن را بدون هیچ واسطهای در پیش روی شما قرار دادم.
هوش مصنوعی: زیرا به خاطر تصویر من در بافتی، قدرت خالص وجودم را پیدا کردی.
هوش مصنوعی: زمانی که جذبه و کشش من به سمت او جاری میشود، او دیگر نمیتواند این کشش را در میان خود ببیند.
هوش مصنوعی: او به دنبال بخشش و آمرزش از گناهان و اشتباهاتش است و به لطف و رحمت خداوند امیدوار است.
هوش مصنوعی: زمانی که از دل سنگی آبجوشی به راه بیفتد، دیگر سنگ در برابر آن ناپدید میشود.
هوش مصنوعی: هیچ کس پس از آن سنگ قیمتی را نخواهد خواست، زیرا از آن سنگ، جواهر باارزشی جاری شده است.
هوش مصنوعی: کاسهها معرفت و درکهای مختلفی از حقایق هستند و هر فردی بر اساس ظرفیت و توانایی خود، از حقیقت بهرهمند میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.