فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷ - برون آمدن سلطان از اصفهان و داستان گویندهء کتاب
کجا آن لفظها منسوخ گشتهست
ز دوران روزگارش در گذشتهست
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۳ - آمدن زرد پیش شهرو به رسولى
ز پیری مغزت آهومند گشتهست
ز گیتی روزگارت در گذشتهست
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۲ - پاسخ دادن ویس موبد را
بهی و بتری در ما سرشتهست
چنان چون نیک و بد بر ما نبشتهست
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸۲ - پاسخ دادن رامین ویس را
سیه سر را گنه بر سر نبشتهست
گنهگاریش در گوهر سرشتهست
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۰ - پشیمان شدن رامین از رفتن ویس و از پس ویس شدن
زمانه زانکه بود اکنون بگشتهست
مگر روز بهیش اندر گذشتهست
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۰ - صفت پری بانی
محملی بسته است و خوش گشته ست
از سر آن حدیث نگذشته ست
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۱
ساقیا این می از انگور کدامین پُشتهست
که دل و جان حریفان ز خمار آغشتهست
خم پیشین بگشا و سر این خم بربند
که چو زهرست نشاط همگان را کشتهست
بند این جام جفا جام وفا را برگیر
[...]
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۳ - ترتیب دلایل هستی واجب تعالی نمودن و ترغیب به تامل در آن فرمودن
به خشت از کلک انگشتان نوشته ست
که آن را دست دانایی سرشته ست
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۴۸ - رسیدن شب و عرضه کردن کنیزکان جمال خویش را بر یوسف علیه السلام تا به کدامیک از ایشان رغبت نماید
گل ما از نم رحمت سرشته ست
ز دانایی در آن گل دانه کشته ست
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۳۳ - رسیدن کثیر به روضه پر غزالان و خبر آوردن پیش مجنون و جواب آن شنیدن
زان روز که زان زمین گذشته ست
صیدش چو حرم حرام گشته ست
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۵۰ - خبر یافتن اعرابی از حال مجنون و به زیارت وی رفتن و چند روز با وی بودن و اشعار یاد گرفتن
او نیز ز جنس وحش گشته ست
وز انس به انسیان گذشته ست
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۳۵ - در ستایش پنهان نمودن راز نهانی که آسایش دو جهانیست
نه با شاهی که از شاهی گذشتهست
به پیشت خط به مسکینی نوشتهست