فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۹ - خواستن موبد شهرو را و عهد بستن شهرو با موبد
زمینی کاو تو را پَروَردْ خَوش باد؛
در او مَردُم همیشه شاد و گَش باد.
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۷
گوشت سوی عاقلان غافلوش باد
چشمت سوی صوفیان دردی کش باد
بی روی تو آب دیدهها آتش باد
بی وصل تو روز نیک را شب خوش باد
حمیدالدین بلخی » سفرنامهٔ منظوم » حکایت دوم
آن شبم خوابگه بر آتش باد
که ز دل گویمت شبم خوش باد
مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۷۰
پیوسته خرابات ز رندان خوش باد
در دامن زهد و زاهدی آتش باد
آن دلق به صد پاره و آن صوف کبود
افتاده به زیر پای دُردیکش باد
مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۶۵
پیوسته خرابات ز رندان خوش باد
در دامن زهد زاهدان آتش باد
آن دلق دو صد پاره و آن صوف کبود
افتاده بزیر پای دردی کش باد
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۱۱ - در مدح حسین حسن گوید
پیش تو زهره درکشاکش باد
قبضه مشتری کمان کش باد
آفتاب شراب مجلس تو
بر کف ساقیان مهوش باد
مردم دیده مسافر من
[...]
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۲۰۰
خورشید غلام آن رخ مه وش باد
تیرستم ترا دلم ترکش باد
در خاک در تو مرد خوش خوش دل من
یا رب که دعا کرد؟ که خاکش خوش باد
کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۳۶ - وله یمدحه ببلد الری و بهنیّه بالنیروز.!
بزرگوارا روزت همیشه نوروزست
چو وقت گل همه اوقات عمر تو خوش باد
بدامن تو هر آنکو گلی فشاند بقصد
بسان گل همه عمرش زخار مفرش باد
چو لاله هر که برت رخ نمی نهد بر خاک
[...]
کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۳۷ - وله یمدحه ببلد الری و بهنیه بالنیروز.!
بزرگوارا روزت همیشه نوروزست
چو وقت گل همه اوقات عمر تو خوش باد
بدامن تو هر آنکو گلی فشاند بقصد
بسان گل همه عمرض زخار مفرش باد
چو لاله هر که برت رخ نمی نهد بر خاک
[...]
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۵۲
صد سال بقای آن بت مهوش باد
تیر غم او دل من ترکش باد
بر خاک درش بمرد خوش خوش دل من
یارب که دعا کرد که خاکش خوش باد
مولانا » فیه ما فیه » فصل چهل و سوم - هر کسی چون عزم جایی و سفری میکند
صد سال بقای آن بت مهوش باد
تیر غم او را دل من ترکش باد
بر خاک درش بمرد خوش خوش دل من
یا رب که دعا کرد؟ که خاکش خوش باد
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۵۱ - مراجعت کردن اعرابی بار دیگر به زیارت مجنون و بعد از جست و جوی بسیار وی را یافتن که غزالی را در آغوش گرفته و هر دو جان داده
رفت همه زان حظیره خوش باد
جان همه زان ذخیره کش باد
فصیحی هروی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۴
امشب می درد آسمان بی غش باد
در خرمن صبح این شب ما آتش باد
خورشید اگر ز رشک امشب سوزد
نوروز جهان تویی که روزت خوش باد