امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » آیینه سکندری » بخش ۲ - در مدح شمس السلاطین علاء الدنیا و الدین
ز سرها خرد رفت و سرمست رفت
ملک را عنان دل از دست رفت
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۷
تا دلم روی چو ماهت را بدید از دست رفت
زلف مشکینش دل مسکین ما بشکست رفت
تا کمانداران ابرویش دل از دستم ببرد
چاره ای دیگر ندارم چونکه تیر از شست رفت
زینهار ای دل ز تیر چشم مستش گوشه گیر
[...]
صوفی محمد هروی » ده نامه » بخش ۲ - در صفت عاشق شدن جوانی
داشت دلی، آن دلش از دست رفت
بود چو مرغی قفس اشکست رفت
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۳
هر کس که پا نهاد بکویت ز دست رفت
هشیار و عاقل آمد و مجنون و مست رفت
زلف تو خواستم که بگیرم دلم ربود
آنم بدست نامد و اینم ز دست رفت
دلبر چو رفت رشته جان گو گسسته باش
[...]
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۴
ناصح چو دل نماند نصیحت چه فایده
پندم مده به هرزه که تیرم ز شست رفت
چون ماه نو بمهر تو دل صاف کرده ایم
گر صد هزار بار برین دل شکست رفت
اهلی که بر فرشته ز طاعت سبق گرفت
[...]
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مثنویات » صکوک الدلیل » بخش ۱۷ - برهان هفتم
وگرنه خدنگ تو از شست رفت
به سر زن که کار تو از دست رفت
بلند اقبال » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۳
بار الها رحم کن برما که کار از دست رفت
باز ناید تیر رفته تیر ما از شست رفت
روزگار ما سیه گردید وموی ما سفید
عمر رفت وروز رفت وروزگار از دست رفت
هرکه را دیدم به عمر خویش بختش شدبلند
[...]
صفی علیشاه » زبدة الاسرار » دفتر دوم » بخش ۵ - در بیان میدان داری علمدار کربلا و سقای اهل بیت علی مرتضی، حضرت ابوالفضل العباس و اتمام حجت نمودن آن مولای ناس بر آن فرقه نسناس
دست هِشت و سوی حق بیدست رفت
اُشتر کف کرده تا حق مست رفت