گنجور

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۵

 

ما هر چه آن ماست ز ره بر گرفته‌ایم

با پیر خویش راه قلندر گرفته‌ایم

در راه حق چو محرم ایمان نبوده‌ایم

ایمان خود به تازگی از سر گرفته‌ایم

چون اصل کار ما همه روی و ریا نمود

[...]

عطار
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۶

 

ما حاصل از جهان غم دلبر گرفته ایم

وز جهان بجان دوست که دل برگرفته ایم

زین در گرفته ایم بپروانه سوز عشق

چون شمع آتش دل ازین در گرفته ایم

با طلعتت زچشمه ی خور دست شسته ایم

[...]

خواجوی کرمانی
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۷۱

 

دیگر هوای عشق تو در سر گرفته‌ایم

عشق رخ چو ماه تو از سر گرفته‌ایم

بر یاد آن دو چشم و لب لعل دلکشت

از بادهٔ خیال تو ساغر گرفته‌ایم

دایم خیال قدّ چو سرو روان تو

[...]

جهان ملک خاتون
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۹۰

 

ماییم کز جهان همه دل برگرفته‌ایم

جان داده‌ایم و دامن دلبر گرفته‌ایم

مست و خراب و عاشق و رندیم و باده‌نوش

آب حیات از لب ساغر گرفته‌ایم

چون مذهب قلندر رندی و عاشقی است

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۶۷

 

ما ای صنم هوای تو از سر گرفته‌ایم

چون شمع ز آتش دل خود درگرفته‌ایم

دل برگرفته‌ایم ز هستی خویشتن

زان پس هوای همچو تو دلبر گرفته‌ایم

بهر غذای طوطی طبع سخن گذار

[...]

حسین خوارزمی
 

نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸ - سید نعمت الله فرماید

 

مائیم کز جهان غم دلبر گرفته ایم

دل داده ایم و دامن دلبر گرفته ایم

ارمک عزیز ماست که در بر گرفته ایم

سر تا بپای او همه در زر گرفته ایم

از پیشک طلا و در دگمهای جیب

[...]

نظام قاری
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۱

 

کامی ز روزگار ستمگر گرفته ایم

خود را اگر بخاک برابر گرفته ایم

گرمی ز جزوناری ما برطرف شدست

از بسکه حرف سرد بتن بر گرفته ایم

پر را بشکل خنجر صیاد دیده ایم

[...]

کلیم
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۴۱

 

از زلف یار رنگ دگر برگرفته‌ایم

مومیم اگر چه نکهت عنبر گرفته‌ایم

پیش کسی دراز نگشته است دست ما

ما چون چنار از آتش خود درگرفته‌ایم

چون سر برآوریم ز دریا، که چون صدف

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۴۲

 

ما شمع را به شهپر خود، سر گرفته‌ایم

دایم ز شیشه پنبه به لب برگرفته‌ایم

بر می خوریم با همه تلخی گشاده‌روی

سر مشق مشرب از خط ساغر گرفته‌ایم

خاموش کرده‌ایم به نرمی حریف را

[...]

صائب تبریزی