مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۷۱
ای صدر بکن هر چه توانی ز تغافل
تا روز خود از وعده تو می شمرم من
باشد که ادب گیرم و جایی ننشینم
چون سیلی مطل تو فراوان بخورم من
از شعر و تقاضا دل و مغزم به خلل شد
[...]
عطار » الهی نامه » بخش دوم » (۶) حکایت خواجۀ جندی با سگ
گر از اوباش راه ایمان برم من
توانم گفت کز سگ بهترم من
عطار » خسرونامه » بخش ۴۴ - رشك حسنا در كار گل و قصد كردن
اگر خواهی که شه را بنگرم من
ترا پنهان در آن ایوان برم من
عطار » هیلاج نامه » بخش ۱۰ - در فنا و در یافتن بقای کل فرماید
ز پیش اندیشی خود رهبرم من
توانم کز سر جان بگذرم من
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۹۰ - در جواب دادن حسین منصور بایزید را قدّس اللّه روحهما فرماید
بسوزانم در اینجا ظاهرم من
که بر هر شبی حقیقت قادرم من
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۳ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه)
همین دم میزنم مینگذرم من
از این دم تا که جان را بسپرم من
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۶۴ - در شرح حال زلیخا بعد از وفات عزیز مصر و استیلای محبت یوسف علیه السلام بر وی و ابتلای وی به محنت فراق
به مهر دوست یعنی در خورم من
گر او خورشید شد نیلوفرم من
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۷۰
او در دل و چون باد صبا در بدرم من
پرسم خبر از غیر و ز خود بیخبرم من
شکر بر طوطی فکن و گل سوی بلبل
آتش بمن انداز که مرغ دگرم من
خلقی همه نزدیک و تو مپسند که از دور
[...]
ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۴۷ - دیدن راون سیتا را و بردن سیتا به زور
نمی دانی که دیو ده سرم من
ز نُه گردون به شوکت بر ترم من
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۵۰۳ - الوفاء بحفظ عهد التصرف
فلانی پا بود یعنی سرم من
ازو پیدا و پنهان بهترم من
اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۹۸ - ندانم باده ام یا ساغرم من
ندانم باده ام یا ساغرم من
گهر در دامنم یا گوهرم من
چنان بینم چو بر دل دیده بندم
که جانم دیگر است و دیگرم من
ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۰۸ - فقر و فنا
بر تختگاه تجرد سلطان نامورم من
با سیرت ملکوتی در صورت بشرم من
این عالم بشری را من زادهٔ گل و خاکم
لیکن ز جان و دل پاک از عالم دگرم من
سلطان ملک فنایم منصور دار بقایم
[...]