×
عطار » منطقالطیر » در تعصب گوید » سخنی از رابعه
آنک او را این چنین دردی بود
کی دل کار زن و مردی بود
عطار » مصیبت نامه » بخش چهلم » بخش ۷ - در حق خویش گوید
گر کسی را زین سخن گردی بود
خاک بر فرقش که نامردی بود
سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۲ - حکایت در تدبیر و تأخیر در سیاست
که پرورده کشتن نه مردی بود
ستم در پی داد، سردی بود
حکیم نزاری » ادبنامه » باب چهارم - در راستی و امانت داری » بخش ۱
بدین دَردها بسته مردی بود
که هر ساعتش تازه دَردی بود
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۶۶
چون مرا با عشق تو دردی بود
در میان ماجرا گردی بود
بار عشق او به جان و دل کشد
در وفاداری اگر مردی بود
بشکند بازار گرمم در وصال
[...]
خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۷
مرا که دوش زِیادت زیاده دردی بود
غمی نبود چو مقصود یاد کردی بود
دلِ چو آهنت از آه و ناله نرم نشد
چرا که اینهمه پیش تو گرم و سردی بود
مرا هوای تو روزی وزید اندر سر
[...]