گنجور

فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۲۰

 

اگر با سلیح نبردی بود

همانا که آیین مردی بود

فردوسی
 

عطار » منطق‌الطیر » در تعصب گوید » سخنی از رابعه

 

آنک او را این چنین دردی بود

کی دل کار زن و مردی بود

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش چهلم » بخش ۷ - در حق خویش گوید

 

گر کسی را زین سخن گردی بود

خاک بر فرقش که نامردی بود

عطار
 

حکیم نزاری » ادب‌نامه » باب چهارم - در راستی و امانت داری » بخش ۱

 

بدین دَردها بسته مردی بود

که هر ساعتش تازه دَردی بود

حکیم نزاری
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۶۶

 

چون مرا با عشق تو دردی بود

در میان ماجرا گردی بود

بار عشق او به جان و دل کشد

در وفاداری اگر مردی بود

بشکند بازار گرمم در وصال

[...]

جهان ملک خاتون
 

خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۷

 

مرا که دوش زِیادت زیاده دردی بود

غمی نبود چو مقصود یاد کردی بود

دلِ چو آهنت از آه و ناله نرم نشد

چرا که اینهمه پیش تو گرم و سردی بود

مرا هوای تو روزی وزید اندر سر

[...]

خیالی بخارایی