گنجور

 
جهان ملک خاتون

چون مرا با عشق تو دردی بود

در میان ماجرا گردی بود

بار عشق او به جان و دل کشد

در وفاداری اگر مردی بود

بشکند بازار گرمم در وصال

در جهان هر جا که دم سردی بود

روی تو با ماه چون نسبت کنم

او که هرجایی و ره گردی بود

راه عشقت را به مردی بسپرم

کوری آن کس که نامردی بود

دل به دست دلبری افکنده ام

جان فدای نازپروردی بود

بر دل بیچاره ی من ره زده

هرکجا اندر جهان دردی بود