فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۲۹
ترا ز این جهان روز برخوردنست
نه هنگام تیمار و پژمردنست
عطار » منطقالطیر » فیوصف حاله » حکایت ابوسعید مهنه با قایمی که شوخ بر بازوی او میآورد
شیخ گفتا شوخ پنهان کردنست
پیش چشم خلق، ناآوردنست
عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۲۱ - فی الصفات
جبن چیست از سایهٔ پژمردنست
چون شکوفه از دمی افسردنست
عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۲۱ - فی الصفات
مکر چیست از زهر حلوا کردنست
وانگه آن حلوا ز سودا خوردنست
عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۲۱ - فی الصفات
حرص چیست از جهل گرد آوردنست
چون شود کوهی بزیرش مردنست
عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۲۱ - فی الصفات
برچیست از تشنگی خود مردنست
جمله را سیراب احسان کردنست
عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۲۱ - فی الصفات
جوع چیست اصل دو عالم خوردنست
هم ز جوع آخر بزاری مردنست
عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و سوم » بخش ۱۲ - الحكایة و التمثیل
کار عالم زادنست و مردنست
گه پدید آوردن و گه بردنست
عطار » پندنامه » بخش ۲۵ - در بیان چار خصلت که مردم را نیکوست
با شکیبائی تقرب کردنست
حرمت مردم بجای آوردنست
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۲۳ - قسم غلام در صدق و وفای یار خود از طهارت ظن خود
شرط من جا بالحسن نه کردنست
این حسن را سوی حضرت بردنست
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۲۵ - کلوخ انداختن تشنه از سر دیوار در جوی آب
تا که این دیوار، عالیگردنست
مانع این سر فرود آوردنست
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۷۳ - آداب المستمعین والمریدین عند فیض الحکمة من لسان الشیخ
بر ملولان این مکرر کردنست
نزد من عمر مکرر بردنست
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۳۹ - حکایت آن پیر عرب کی دلالت کرد حلیمه را به استعانت به بتان
این چه دم اژدها افشردنست
هیچ دانی چه خبر آوردنست
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۲۵ - تمثیل مرد حریص نابیننده رزاقی حق را و خزاین و رحمت او را به موری کی در خرمنگاه بزرگ با دانهٔ گندم میکوشد و میجوشد و میلرزد و به تعجیل میکشد و سعت آن خرمن را نمیبیند
شرط روز بعث اول مردنست
زانک بعث از مرده زنده کردنست
نظام قاری » دیوان البسه » مخیّلنامه (در جنگ صوف و کمخا) » بخش ۲۶ - در مذمت قماشهای قلب گوید
سررشته خویش گم کردنست
بجیب اندرون مار پروردنست
بابافغانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۴۵
عیدست و عیش من برخش جان سپردنست
او را صباح عید و مرا روز مردنست
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۹
فکر تدبیر سلامت خون راحت خوردنست
ما همه بیچارهایم و چاره ما مردنست
صبح گر هنگامهٔ نشو و نما بر چرخ چید
خاک ما را هم بساطی بر هوا گستردنست
بس که در باغ جهان تنگ است جای انبساط
[...]