جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۴۱
غم نیست کافتد از تن فرسوده سر جدا
غم زان بود که ماند ازین خاک در جدا
سر بر ندارم از خط حکم تو چون قلم
گر بند بند من کنی از یکدگر جدا
از آب دیده گونه رخسار من نگشت
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵
شد به دشواری دل از لعل لب دلبر جدا
این کباب تر به خون دل شد از اخگر جدا
نقش هستی را به آسانی ز دل نتوان زدود
بی گداز از سکه هیهات است گردد زر جدا
آگه است از حال زخم من جدا از تیغ او
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶
خط نمیسازد مرا زان لعل جانپرور جدا
تشنه کی گردد به تیغ موج از کوثر جدا؟
سبزهٔ خط، لعل سیراب تو را بی آب کرد
آب را هرچند نتوان کرد از گوهر جدا
از دل خونگرم ما پیکان کشیدن مشکل است
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۶
آسان چسان شود ز وطن دیده ور جدا؟
کز سنگ خاره گشت به سختی شرر جدا
رنگین شود ز باده گلرنگ، بی طلب
دستی که چون سبو نشد از زیر سر جدا
تا همچو لاله چشم گشودم درین چمن
[...]
ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۲۳۲ - پیغام آوردن جبرئیل به حضرت رسول و شهادت امام حسین ع
خواهمش بینم سر از پیکر جدا
تن جدا در خاک و خون و سر جدا
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۲۰
دانم ای خاکم به سر کافتادش از خنجر جدا
سر جدا پیکر جدا