جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۶۵۳
خواهم که دمی در قدم آن پسر افتم
رخ بر کف پایش نهم و بی خبر افتم
دیگر به نظاره نروم بر سر راهش
ترسم که شوم بی خود و بر رهگذر افتم
هر چند به صد خواریم افتاده به راهش
[...]
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۴
خوش آنکه آینه سان رو به روی آن پسر افتم
فروغ حسن ازل بینم و به سجده درافتم
کند جمال رخش جلوه ای ز عالم صورت
که از مشاهده آن به عالم دگر افتم
طریق عشق سپردم ازان مخاطره غافل
[...]
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۷۶
شبها چو سگان در طلبت در بدر افتم
چون روز شود سرنتهم بیخبر افتم
در پای تو گر سر فکند از تن من تیغ
برخیزم و در پای تو بار دگر افتم
مست از می شوق تو چنانم که بکویت
[...]
هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۹
هر شب بسر کوی تو از پای در افتم
وز شوق تو آهی زنم و بی خبر افتم
گر بار غم اینست، که من میکشم از تو
بالله! که اگر کوه شوم از کمر افتم
خواهم بزنی تیر و بتیغم بنوازی
[...]
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۶
خواهم ز بس پرده تقوی بدر افتم
چندی بزبان همه کس چون خبر افتم
این همسفران پشت بمقصود روانند
شاید که بمانم قدمی پیشتر افتم
دیوانه آنزلفم و از غایت سودا
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۹۸
آن حال ندارم که به فکر دگر افتم
کو قوت پا تا به خیال سفر افتم
من کز جگر شیر بود توشه راهم
تا کی پی این قافله بیجگر افتم؟
پرسند اگر از حاصل سرگشتگی من
[...]
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۲
تا چند ز بیداد تو خونین جگر افتم
چون نقش پی خویش به هر رهگذر افتم
از جور تو نزدیک بدان شد که سراپای
خون گردم و یک قطره ز مژگان تر افتم
در دیده اگر جای دهد خصم عذابست
[...]