قطران تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۱
از بسکه ز ناکسان رسید آزارم
این شهر همی بناکسان بگذارم
چون باز وفا و مهر تو یاد آرم
من یاد محال ناکسان بردارم
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الاوّل: در توحید باری تعالی » بخش ۵۹ - فی حُبّ الدُّنیا و صفة اهله
یک دو رکعت بی او چو بگذارم
بعد از آن نفس گشت بیدارم
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۷۳ - پاسخ دادن شیرین به خسرو
من آن پالودهٔ روغنگذارم
که جز نامی ز شیرینی ندارم
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۱۶ - در خواب دیدن خسرو پیغمبر اکرم را
ره و رسم نیاکان چون گذارم
ز شاهان گذشته شرم دارم
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۶ - نشستن بهرام روز شنبه در گنبد سیاه و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم اول
آرزوهاست با تو بگذارم
کارزوی خود از تو بردارم
عطار » هیلاج نامه » بخش ۲۹ - در هدایت یافتن در شریعت فرماید
ترا از دست اکنون چون گذارم
تو خواهی بود جانان پایدارم
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۷
بدرد تازه هر ساعت مرا مشغول خود میکن
نه زین پیکار کم داری و نه بیکار بگذارم
بیک غم ابلهی باشد که از عشق تو بگریزم
چو یک غم بخشی ام جانا غمی دیگر طمع دارم
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۴۶ - رفتن زلیخا به خود پیش یوسف علیه السلام و تضرع نمودن و عذر گفتن یوسف علیه السلام از تحصیل مراد وی
نه خوش باشد که ایشان را گذارم
به هر کاری تو را در بار دارم
اهلی شیرازی » شمع و پروانه » بخش ۳۵ - دلجویی و چاره سازی عنبر شمع را
منت یک هندوی خدمتگذارم
که جان در آتش از بهر تو دارم
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۴
گفتی چو غمت رسد ترا غمخوارم
شادت کنم و بغم دگر نگذارم
اکنون که ز پا فتادم از درد فراق
بردست وصال جان ما بردارم
صفایی جندقی » دیوان اشعار » نوحهها » شمارهٔ ۴۰
هست از کشاکش خصم این ره که می سپارم
ورنی چنین نبایست نعشت بجا گذارم
آن نیستم که بی دوست آنی تحمل آرم
باور مکن که من دست از دامنت بدارم