گنجور

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۲۷ - آمدن فغفور به جنگ نریمان

 

درفشی فراز مه افروخته

درفشی به خاک اندر انداخته

اسدی توسی
 

اوحدی » جام جم » بخش ۱۱ - در صفت سرای معمور

 

کوه پیموده سنگ و بر سخته

بهر فرش تو تخته بر تخته

اوحدی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۸۹

 

عشق او خوش آتشی افروخته

غیرت او غیر او را سوخته

عشقبازی کار آتش بازی است

او چنین کاری به ما آموخته

گنج او در کنج دل ما یافتیم

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۷

 

بلبل و قمری و کبک و فاخته

شرح اسما را ز حق آموخته

تا به خلوت با خدا گویند راز

وحش و طیر از آدمی بگریخته

لطف و قهر ایزدی در آب و خاک

[...]

کوهی
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۱ - یک قصیده

 

ای جلالت خلوت از اغیار تنها ساخته

حکمت تو از کرم دی کار فردا ساخته

پرده از روی صفات ذات خود برداشته

آنچه پنهان بود در علم آشکارا ساخته

عقل کل بگشوده بر خورشید ذاتت روزنی

[...]

نظیری نیشابوری
 

حزین لاهیجی » مثنویات » خرابات » بخش ۱۴ - در ستایش آزادگی و ذمّ طمع

 

یکی با عسل نانش آمیخته

دگررا به نان دوغکی ربخته

حزین لاهیجی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مثنویات » خلاصة الافتضاح » بخش ۷

 

دریغ آن مشورت های نپخته

دریغ آن خنده های روی تخته

یغمای جندقی
 

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » عارف نامه » بخش ۸

 

برو گر می‌شود خود را کن اَخته

که تا تُخمت نماند لایِ تخته

ایرج میرزا