گنجور

 
اوحدی

ای همایون سرای فرخنده

که شد از رونقت طرب زنده

طاق کسری ز دفترت کسریست

هشت جنت ز گلشنت قصریست

خاکت از مشک و سنگت از مرمر

بادت از خلد و آبت از کوثر

کوه پیموده سنگ و بر سخته

بهر فرش تو تخته بر تخته

با زر شمسهٔ تو در یاری

لاجورد سپهر زنگاری

کاشی و آجرت به هر خرده

مال قارون به دم فرو برده

گچ بام تو نه سپهر به دور

از ره کهکشان کشیده به ثور

کرده با شاخ گلبنت ز فلک

شاخ طوبی خطاب « طوبی لک»

نقشبندان کن به کنده گری

بر درت کرده عمر خود سپری

در تک این رواق بالنده

پشت ماهی به گاو نالنده

ماه ازین طارم زمین مرکز

در دم آفتابت آجر پز

صحن معمورت آستان سپهر

سقف مرفوعت آشیانهٔ مهر

چون ز سرخاب روی شاهد شنگ

داده سرخاب را جمال تو رنگ

کار سنگ از تو چون نگار شده

جام با سنگ سازگار شده

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عنصری

چون بیامد بوعده بر سامند

آن کنیزک سبک زبام بلند

برسن سوی او فرود آمد

گفتی از جنبشش درود آمد

جان سامند را بلوس گرفت

[...]

مسعود سعد سلمان

چیست آن کاتشش زدوده چو آب

چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب

نیست سیماب و آب و هست درو

صفوت آب و گونه سیماب

نه سطرلاب و خوبی و زشتی

[...]

ابوالفرج رونی

ثقة الملک خاص و خازن شاه

خواجه طاهر علیک عین الله

به قدوم عزیز لوهاور

مصر کرد و ز مصر بیش به جاه

نور او نور یوسف چاهی است

[...]

سنایی

ابتدای سخن به نام خداست

آنکه بی‌مثل و شبه و بی‌همتاست

خالق الخلق و باعث الاموات

عالم الغیب سامع الاصوات

ذات بیچونش را بدایت نیست

[...]

وطواط

الترصیع مع التجنیس

تجنیس تام

تجنیس تاقص

تجنیس الزاید و المزید

تجنیس المرکب

[...]