گنجور

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از دیگر مثنویها » پاره ۷

 

فرخار بزرگ و نیک جاییست

کان موضع آن بت نواییست

رودکی
 

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۱۵۷

 

ای دیده نظر کن اگرت بینایی‌ست

در کار جهان که سر به سر سودایی‌ست

در گوشهٔ خلوت و قناعت بنشین

تنها خو کن که عافیت تنهایی‌ست

ابوسعید ابوالخیر
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲ - گفتار اندر ستایش محمد مصطفى علیه السلام

 

بدانستند کان هر دو خدایی‌ست

پذیرفتنش جان را روشنایی‌ست

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲ - گفتار اندر ستایش محمد مصطفى علیه السلام

 

چه بخشاینده و مشفق خداییست

چه نیکوکار و چه رحمت‌نماییست

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶ - گفتار اندر ستایش عمید ابو الفتح مظفر

 

سراسر هر چه گفتم پارساییست

ولیکن بندهای پادشاییست

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۱۳ - در انجام کتاب گوید

 

شهنشاهی که اورنگش خداییست

سپاهان را طراز پادشاییست

فخرالدین اسعد گرگانی
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۶ - پیری و جوانی

 

آدمی سر به سر همه عیب است

پرده عیبهاش برناییست

زیر این پرده چون برون آید

همه بیچارگی و رسواییست

مسعود سعد سلمان
 

عین‌القضات همدانی » تمهیدات » تمهید اصل سادس - حقیقت و حالات عشق

 

عاشق شدن آیین چو من شیداییست

ای هرکه نه عاشقست او خود راییست

در عالم پیر هر کجا برناییست

عاشق بادا که عشق خوش سوداییست

عین‌القضات همدانی
 

عین‌القضات همدانی » لوایح » فصل ۲۷

 

از نفی وز اثبات برون صحرائیست

کین طایفه را در آن میان سودائیست

عاشق چو بدانجا برسد نیست شود

نه نفی و نه اثبات نه او را جائیست

عین‌القضات همدانی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۱۳ - جان دادن شیرین در دخمه خسرو

 

حصار چرخ چون زندان‌سرایی‌ست

کمر در بسته گِردش اژدهایی‌ست

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۱۵ - در نصیحت فرزند خود محمد گوید

 

قلم درکش به حرفی کان هوائیست

علم برکش به علمی کان خدائیست

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۱۷ - نامه نبشتن پیغمبر به خسرو

 

گواهی ده که عالم را خدایی‌ست

نه بر جای و نه حاجتمند جایی‌ست

نظامی
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و ششم: در معانیی كه تعلّق به صبح دارد » شمارهٔ ۸

 

چون هم نفسِ همه کسی هر جاییست

پس هم نفست خموشی و تنهاییست

در صدق ز صبح نیستی روشنتر

اول که نفس زند دوم رسواییست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش سوم » (۶) حکایت یوسف و ابن یامین علیهما السلام

 

ترا در پردهٔ جان آشنائیست

که با او پیش ازینت ماجرائیست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش پانزدهم » (۸) حکایت ابراهیم ادهم با خضر علیه السلام

 

که گرچه ملکِ دُنیی پادشائیست

ولی چون بنگری اصلش گدائیست

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش چهاردهم » بخش ۲ - الحکایه و التمثیل

 

اگر کامیست در کام بلاییست

وگر گنجیست زیر اژدهاییست

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش پانزدهم » بخش ۱ - المقاله الخامس عشر

 

جهان بی هیچ باقی خوش سراییست

ولی چون نیست باقی این بلاییست

عطار
 
 
۱
۲
۳
۶