فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد هجده سال بود » بخش ۳ - پادشاهی پیروز بیست و هفت سال بود
بگویش که عهد نیای تو را
بلند اختر و رهنمای تو را
امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۸
خورشید چو بیند ای ملک رای تورا
وین فر و جمال عالم ارای تورا
جوینده شود بزمگه و جای تو را
تا سجده برد خاککف پای تورا
امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۹
خورشید فلک سجده برد رأی تو را
ور سجده برد روی دلارای تورا
من خود چه کسم که جان کنم جای تو را
جان در تن من خاک سزد پای تو را
امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۱۰
ای شاه چو بیند آسمان رای تو را
وین طبع لطیف رامش افزای تو را
احسنت زند طلعت زیبای تو را
خواهد که شود خاک کف پای تو را
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۳۵۲ - سخنان پیر فرزانه با کوش درباره ی آفریدگار جهان و جهانیان
نمایم به تو رهنمای تو را
جهان آفرین را، خدای تو را
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳
کی ز دل بیرون کنم درد تمنای تو را
چون توانم دید خالی جای غمهای تو را
گریه تا مکتوب اشکم را به صحرا برده است
روح مجنون کرده استقبال رسوای تو را
دیده ام گلدسته می بندد ز عمر جاودان
[...]
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۸
نبرده لذت دیدار دلگشای تو را
غلط به آینه، هر کس کند صفای تو را
به رهگذار تو صید کرشمه هاست دلم
که ناز نرگس لیلی ست، نقش پای تو را
گداخت ناله من، آشنا و بیگانه
[...]
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶
هر که دارد دل چون آینه سیمای تو را
می کند خوب ز چشم تو تماشای تو را
رم نکردی ز من و رام کسی هم نشدی
آفرین باد دل و دیدهٔ بینای تو را
دایماً چشم تو انداز رمیدن دارد
[...]
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷
نتوان یافت به خود منزل و مأوای تو را
که ندیده است به غیر از تو کسی جای تو را
عمرها شد که حنا کرده به خوبان بیعت
که به کام دل خود بوسه زند پای تو را
فرق ننهادم و تغییر ندیدم دیدم
[...]
افسر کرمانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۶
عکاس چو دید روی زیبای تو را
زیبائی طلعت دلارای تو را
گردید بسی که چون تو بیند به جهان
جز عکس تو می نیافت همتای تو را
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳
داده ام جا به سر هوای تو را
می زنم بوسه خاک پای تو را
سر من جان من بلاگردان
قد سر تا به پا بلای تو را
خواه بنواز و خواه بگدازم
[...]