کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۲
دل کار خود بطالع ناساز واگذاشت
شمع اختیار خویش بباد صبا گذاشت
با ماندگان بساز که کفر طریقتست
رهرو اگر نشان قدم را بجا گذاشت
گل را شکفته در چمن دهر کس ندید
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۷۸
دل کار خود به دامن پاک دعا گذاشت
اغیار را به باطن مهر و وفا گذاشت
ناخن شکست و سینه همان برقرار خویش
فرهاد رفت و کوه الم را به جا گذاشت
خضری که خار از قدم سعی می کشید
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰۵
گرمرفتاری که سر در راه آن یکتا گذاشت
گام اول چون شرر خود را به جای پا گذاشت
وارث دیگر ندارد دودمان زندگی
هرکهحسرتبرد اپنجا عبرتیبر ماگذاشت
درتماشای تو چون آبینه از جنس شعور
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳۴
گل در چمن رسید و قدم بر هواگذاشت
جای دگر نیافتکه بر رنگ پاگذاشت
تعمیر رنگ ز آب و گل اعتماد نیست
نتوان بنای عمر به دوش وفا گذاشت
عمری است خاک من به سر من فتاده است
[...]
حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۲
کار دل و خراش، به هم عشق واگذاشت
این عقده را به ناخن مشکل گشا گذاشت
پنداشت چون سپند،که میدان آتش است
هرجا به سینه، شعلهٔ داغ تو، پا گذاشت
صرف لب تو کرد قضا، صاف رنگ و بو
[...]
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » حکایات » شمارهٔ ۲۵ - حکایت
دریغا که رفت و مرا واگذاشت
غریبم درین راه تنها گذاشت
صفی علیشاه » تفسیر منظوم قرآن کریم » ۲۱- سوره الانبیاء » ۶- آیات ۵۱ تا ۵۸
جز بت اعظم که آن را واگذاشت
پس تبر بر دوش او برجا گذاشت