گنجور

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۱

 

شد خزان و در چمن رنگ دگر افلاک ریخت

برگ جمعیت فراهم کن که برگ تاک ریخت

بر مشامم بوی او هرگاه آمد از نسیم

همچو غنچه از گریبانم به دامن چاک ریخت

بر بساط این چمن تا همتم دامن فشاند

[...]

سلیم تهرانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۵۴

 

باران چو انجم از فلک گریه تاک ریخت

ابر بهار، رنگ قیامت به خاک ریخت

گفتی به جای قطره باران درین بهار

دامان پر گل از کف گردون به خاک ریخت

چون سینه صدف گهر آبدار کرد

[...]

صائب تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۷

 

محتسب امشب سبوی باده ام را پاک ریخت

خون عشرت را ز بی دردی عبث بر خاک ریخت

همچو آب جو که برگ گل برون آرد ز باغ

با سرشکم لخت دل از دیدهٔ غمناک ریخت

هر گیاهی را رسد لاف فلاطونی زدن

[...]

جویای تبریزی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » حکایات » شمارهٔ ۹

 

بسا آب، پاکان که در خاک ریخت

چو خون جگر گوشه ی تاک ریخت

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » حکایات » شمارهٔ ۱۲

 

بسا آب پاکان که بر خاک ریخت

چو خون جگر گوشه ی تاک ریخت

آذر بیگدلی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۷۸

 

خونش به خاک معرکه از جسم پاک ریخت

زین آتش آب حق همه الحق به خاک ریخت

صفایی جندقی
 

صفی علیشاه » زبدة الاسرار » ضمائم » مثنوی عقل و عشق

 

عقل‌ طرح هستی‌ از لولاک ریخت‌

عشق‌ بر چشم‌ مطرح خاک ریخت‌

صفی علیشاه
 

عمان سامانی » گنجینة الاسرار » بخش ۲۴

 

بر زمین آب تعلق پاک ریخت

وز تعین بر سر آن، خاک ریخت

عمان سامانی