تا به مهر تو تولا کرده‌ام

از همه خوبان تبرا کرده‌ام

هر غمی کاید به روی من ز تو

جای آن در سینه پیدا کرده‌ام

کی فرود آید غمت جای دگر

[...]

من به ترک دید دنیا کرده‌ام

آخرت را جسته پیدا کرده‌ام

که کیش بت از کف رها کرده‌ام

درفش پرستش به پا کرده‌ام

به خود بر تن خود جفا کرده‌ام

خطا کردم آری خطا کرده‌ام

تا سر کوی تو مأوا کرده ام

دولت وصلت تمنّا کرده ام

بوی زلفت می دهد باد صبا

زان سبب آهنگ صحرا کرده ام

دل همی خواهد که جوید مسکنی

[...]

این منم کز عصمت دل در دلت جا کرده‌ام

این منم کز عشق پاک این رتبه پیدا کرده‌ام

این منم کز پاکبازی چشم هجران دیده را

قابل نظاره آن روی زیبا کرده‌ام

این منم کز عین قدرت دیدهٔ اغیار را

[...]

موشکافی‌ها در آن اندام زیبا کرده‌ام

تا کمر را در میان زلف پیدا کرده‌ام

نیستم راضی که سر بر کرسی زانو نهم

تا هوای سربلندی را ز سر وا کرده‌ام

دیده خواهش نبیند توتیا سازی چو من

[...]

تا به کوی آن نگار سیمبر جا کرده ام

خانه یی از سیم بهر خویش برپا کرده ام

از برای سیم دنیا پا در این ره مانده ام

شهر و صحرا از نسیم اشک دریا کرده ام

تا نریزد آبروی لنگر من بر زمین

[...]

تا به در میکده جا کرده‌ام

توبه ز تزویر و ریا کرده‌ام

خرقهٔ تقوی به می افکنده‌ام

جامهٔ پرهیز قبا کرده‌ام

خواجگی از پیر مغان دیده‌ام

[...]