گنجور

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۷

 

کسی که دیده به حسن تو آشنا کرده است

هزار گنج صرف توتیا کرده است

ببین چه آفت جانی که هر که دید تو را

نه از برای تو، از بهر خود دعا کرده است

بیار باده و آماده ساز مجلس عیش

[...]

عرفی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۵۰

 

نه چهره اش عرق از گرمی هوا کرده است

نگاه را رخ او آب از حیا کرده است

شده است پرده بیگانگی ز غیرت عشق

همان نگه که مرا با تو آشنا کرده است

سمنبری که ز خوبی وفا طمع دارد

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۷۷

 

تا خیال عارضش در دیده مأوا کرده است

گریه خونها خورده تا در چشم من جا کرده است

مژده باد ای اختر طالع که چشم مست او

گوشه چشمی به حال سرمه پیدا کرده است

صائب تبریزی
 

صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۲۰ - در استغاثه به حضرت امام زمان ارواح العالمین له الفداء

 

گوشوار عرش اندر فرش ماوا کرده است

خاک را از نور خود چون طور سینا کرده است

کربلا را طور انوار تجلی کرده است

این تنصدپاره کاندر این زمان جا کرده است

صامت بروجردی
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۳۸ - بیم از بحران

 

در شمال ملک غوغا کرده است

در جنوبش فتنه برپا کرده است

ملک‌الشعرا بهار