فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس
مبر امیدم از جان و جوانی
مکن چون زهر بر من زندگانی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس
چه باشد گر کنی مردمستانی
مرا از چنگ بدبختی رهانی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس
تو نیز افسون ز هر کس بیش دانی
همیدون چارهها کردن توانی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۶ - فریفتن دایه ویس را به جهت رامین
به رامش دار دل را تا توانی
که دو روزست ما را زندگانی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۶ - فریفتن دایه ویس را به جهت رامین
قضا گر بر تو راند مهربانی
نباشد جز قضای آسمانی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۷ - اندر باز آمدن دایه به نزدیک رامین به باغ
که کوتاهست ما را زندگانی
نپاید دیر عمر این جهانی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۷ - اندر باز آمدن دایه به نزدیک رامین به باغ
مرا گویی به کوته زندگانی
چرا خوشی و کام دل نزانی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۷ - اندر باز آمدن دایه به نزدیک رامین به باغ
تو این خوشی ندیدستی ندانی
که بی او خوش نباشد زندگانی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۷ - اندر باز آمدن دایه به نزدیک رامین به باغ
من این گفتم ز روی مهربانی
ز مهر مادری و دایگانی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۷ - اندر باز آمدن دایه به نزدیک رامین به باغ
به پیری آیدت روز جوانی
تو نا دیده زمانی شادمانی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۷ - اندر باز آمدن دایه به نزدیک رامین به باغ
اگر جان مرا با من بمانی
گذارم در پرستش زندگانی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۷ - اندر باز آمدن دایه به نزدیک رامین به باغ
اگر با من در آمیزی بدانی
که چون باشد وفا و مهربانی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۷ - اندر باز آمدن دایه به نزدیک رامین به باغ
پس ار خواهی که جان من ستانی
هر آن روزی که خواهی خود توانی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۷ - اندر باز آمدن دایه به نزدیک رامین به باغ
بشد در پاسخش چیره زبانی
که بودش خامشی همداستانی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۸ - دیدن ویس رامین را و عاشق شدن بر او
بترسیدی ز ننگ این جهانی
ز پادافراه کار آسمانی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۹ - رفتن دایه بار دیگر به پیش ویس و حال گفتن
اگر تو این چنین بدخو بمانی
نشاید کرد با تو زندگانی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۹ - رفتن دایه بار دیگر به پیش ویس و حال گفتن
تو از مردان ندیدی شادمانی
ازیرا خوشی مردان ندانی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۹ - رفتن دایه بار دیگر به پیش ویس و حال گفتن
کنون کوشش بدان کن تا توانی
که این راز از جهان باشد نهانی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۹ - رفتن دایه بار دیگر به پیش ویس و حال گفتن
اگر روزی برد بر من گمانی
ازو ما را به جان باشد زیانی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۰ - رسیدن ویس و رامین به هم
ز بوی ویس آب زندگانی
بخورد و ماند نامش جاودانی