سنایی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۴ - در مدح عمادالدین سیفالحق ابوالمفاخر محمدبن منصور
ای ز عصمت بر تو هر ساعت نگهبانی دگر
وز بر ما هر زمان فضلی و احسانی دگر
ای ترا از روی همت هم درین ایوان صدر
از ورای آفرینش صدر و ایوانی دگر
جز به تعلیم تو اندر عالم ایمان که ساخت
[...]
انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۳
ای غم تو جسم را جانی دگر
جان نیابد چون تو جانانی دگر
ای به زلف کافر تو عقل را
هر زمانی تازه ایمانی دگر
وی ز تیره غمزهٔ تو روح را
[...]
عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۱ - فی التوحید باری عز اسمه
روز یافت ازتو بنو جانی دگر
زانکه هر روزی تو در شانی دگر
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۹۰
ای ترا در زیر هر لب شکرستانی دگر
جز لبت ما را نمک ندهد نمکدانی دگر
من غم دل گویم و تو همچنان مشغول ناز
تو به شهری دیگر و من در بیابانی دگر
من به تو حیران، تو می گویی که پیمان تازه کن
[...]
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۱۶۸ - کشته شدن ارقم دیو به دست سام
که از بد رها شد جهانی دگر
بدیدیم ما جسم و جانی دگر
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۲۳
سوز دلم باتو گفت حرف نهانی دگر
بلبل و گل را بود گوش و زبانی دگر
زنده چو گردم به حشر گر بکشی دیگرم
سهل بود گر شود صرف تو جانی دگر
زندگی جاودان نیست یقین ور بود
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۱
هردم از زلف تو دارم کافرستانی دگر
دم به دم نو می کنم از رویت ایمانی دگر
یا تویی یا حسن رخسار تو را دزدیده است
چون تویی گر سر برآرد، از گریبانی دگر
چاشنی کنج آن لب از مذاقم کی رود
[...]
الهامی کرمانشاهی » شاهدنامه (چهار خیابان باغ فردوس) » خیابان دوم » بخش ۵۱ - آغاز داستان شاهزاده ی ممتحن
مگر بخشدم خود زبانی دگر
جز این جسم و جان جسم وجانی دگر
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۴۱ - سلام به هند بزرگ
بزم نورالدین، گلستانی دگر
درگه نور جهان، جانی دگر