ای ترا در زیر هر لب شکرستانی دگر
جز لبت ما را نمک ندهد نمکدانی دگر
من غم دل گویم و تو همچنان مشغول ناز
تو به شهری دیگر و من در بیابانی دگر
من به تو حیران، تو می گویی که پیمان تازه کن
بار اول عمر و آنگه عهد و پیمانی دگر
وه که چندان جان محنت کش مرا سوزی، بسوز
خانه خالی کن که آدم باز مهمانی دگر
من در ین سودا ز جان خویشتن سیر آمدم
آنکه زو سیری نیاید هست او جانی دگر
زان لب چون آب حیوان کشته شد شهری تمام
ای خضر، بنما، اگر هست آب حیوانی دگر
بر دل من غارت کافر میارید، ای بتان
زانکه بود این کافرستان را مسلمانی دگر
هر چه ممکن بود کردم چاره و درمان خویش
بعد ازین جز جان سپردن نیست درمانی دگر
با چنین خونابه دست از چشمها، خسرو، بشوی
زانکه این خانه نیارد تاب بارانی دگر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر در مورد عشق و درد فراق بیان شده است. شاعر به محبوب خود اشاره میکند و از او میخواهد که به جز لبانش، نعمت دیگری به او ندهد. او از غم دل خود میگوید و احساس میکند که محبوبش به شهری دیگر رفته و او در تنهایی به سر میبرد. شاعر از محبوبش میخواهد که دوباره عهد و پیمان ببندند، اما در عین حال از سوز و درد جانفرسای خود میگوید. او از یک حس ناامیدی و یأس صحبت میکند که دیگر درمانی جز جان سپردن برایش باقی نمانده است. پایان شعر، حس تنهایی و بیکسی را به تصویر میکشد و نشان میدهد که این درد به قدری عمیق است که حتی باران هم نمیتواند آن را التیام بخشد.
هوش مصنوعی: ای تو، در زیر هر لب، باغی پر از شیرینی و شکر داری، اما غیر از لبهایی که تو داری، کسی نمیتواند به ما نمک و طعم دیگری بدهد.
هوش مصنوعی: من از نگرانیم صحبت میکنم و تو همچنان در حال ناز و افسون دیگری هستی، در حالی که من در تنهایی و بیابانی خالی زندگی میکنم.
هوش مصنوعی: من از تو گیج و شگفتزدهام، تو به من میگویی که عهد جدیدی ببندم، گویی که این اولین بار در زندگیام است و سپس از من میخواهی که دوباره عهد و پیمانی دیگر بگذارم.
هوش مصنوعی: عجب که چقدر درد و رنج مرا میسوزی! پس خانهای که برای من خالی مانده را بسوزان تا آدم دیگری به مهمانی بیاید.
هوش مصنوعی: من از این عشق و جنون به حدی خسته و ناامید شدهام که دیگر توان ادامه ندارم؛ اما او که هرگز از عشق سیر نمیشود، روحی دیگر دارد.
هوش مصنوعی: از آن لب، مثل آب حیات، شهری نابود شد. ای خضر، نشان بده اگر آب حیات دیگری وجود دارد.
هوش مصنوعی: ای بتان، بر دل من بدی نکنید، زیرا در این دیار کفر، کسی مانند من میتواند به سمت ایمان بیاید.
هوش مصنوعی: هر چه توانستم برای درمان درد و مشکل خود انجام دادم، اما اکنون تنها راهی که باقی مانده، تسلیم شدن و جان سپردن است.
هوش مصنوعی: خسرو، با چنین اشکهایی که از چشمانت میریزد، دست بکش و چشمهایت را بشوی؛ زیرا این خانه دیگر نمیتواند باران جدیدی را تحمل کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای ز عصمت بر تو هر ساعت نگهبانی دگر
وز بر ما هر زمان فضلی و احسانی دگر
ای ترا از روی همت هم درین ایوان صدر
از ورای آفرینش صدر و ایوانی دگر
جز به تعلیم تو اندر عالم ایمان که ساخت
[...]
هردم از زلف تو دارم کافرستانی دگر
دم به دم نو می کنم از رویت ایمانی دگر
یا تویی یا حسن رخسار تو را دزدیده است
چون تویی گر سر برآرد، از گریبانی دگر
چاشنی کنج آن لب از مذاقم کی رود
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.