گنجور

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۸

 

امشب آن ماه دل افروز به مهمان که بود

خط او سبزی لبهای نمکدان که بود

چون خضر شد ز نظر غایب و معلوم نشد

که به تاریکی شب چشمه حیوان که بود

آن لب لعل کز او ماند دهان همه باز

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۸

 

یارب آن شمع چگل دوش به مهمان که بود

خط او سبزی و لبها نمک خوان که بود

چون خضر شد ز نظر غایب و معلوم نشد

که به تاریکی شب چشمه حیوان که بود

آن لب لعل کزو ماند دهان همه باز

[...]

کمال خجندی
 

شاه نعمت‌الله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۶۷

 

آشکارا شود چنانکه بود

بنماید به تو همان که بود

شاه نعمت‌الله ولی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۰

 

گر نماند آن غنچه لب با من چنان خندان که بود

شد مرا از شوق لعلش گریه صد چندان که بود

ای رفیق کوی زهد از من سر و سامان مجوی

خاک شد در راه خوبان هر سر و سامان که بود

امشب افغانم ز چرخ ار نگذرد معذور دار

[...]

جامی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۱۵

 

گشتیم پیر و یار همان نوجوان که بود

مردیم و آرزوی دل ما همان که بود

ای سرو، نرگس تو مرا کشت یا قدت؟

بهر خدا که راست بگو آنچنان که بود

کس در زمان حسن وفا از بتان ندید

[...]

اهلی شیرازی