گنجور

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۹

 

زلف یار از دست رفت و دل ازو دیوانه ماند

مشک رفت از خانه اما بوی او در خانه ماند

خانه ناموس کندم از پی گنج مراد

آن نیامد عاقبت در دست و این ویرانه ماند

شمع چندان سر کشید از ناز کز برق فنا

[...]

اهلی شیرازی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۹

 

چون گوش بر فسانه ام آن پر بهانه ماند

رخ تافت از من و سخنم در میانه ماند

در خاک ره چو عرصه ی شطرنج شد تنم

از بسکه بروی از سم اسبت نشانه ماند

حرفیست از جفای تو ای ترک تندخو

[...]

بابافغانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۱

 

از دیر و کعبه تا به دو جانب دو خانه ماند

چون قبضه ی کمان دل ما در میانه ماند

خرمن ز خوشه، رفته ی جاروب برق شد

در خواب چشم مور ز غفلت چو دانه ماند

تاراج هرچه داشت، نمودیم و می خوریم

[...]

سلیم تهرانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۶۵

 

بدعت برگرد سرگشتن گر از پروانه ماند

دور گردیها زمعشوق از من دیوانه ماند

من که صد میخانه می کردم تهی در یک نفس

زان لب میگون دهانم باز چون پیمانه ماند!

گریه ام در دل گره شد، ناله ام بر لب شکست

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۰۹

 

یادگار عشق داغی در دل دیوانه ماند

شمع رفت از انجمن، خاکستر پروانه ماند

گریه ام در دل گره شد، ناله ام بر لب شکست

وای بر قفلی که مفتاحش درون خانه ماند

زیر سقف آسمان نتوان نفس را راست کرد

[...]

صائب تبریزی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۱

 

شد تهی از عشق سر بی باده این میخانه ماند

صاحب منزل برون شد خشت و خاک خانه ماند

معنی انسان برفت و صورت انسان بجاست

جان ز تن می از قدح شد قالب و پیمانه ماند

سالها شد زینچمن گلبانگ عشقی برنخواست

[...]

فیض کاشانی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » حکایات » شمارهٔ ۱۱

 

صنم‌ها به زیر صنم‌خانه ماند

چو گنجی که در کنج ویرانه ماند

آذر بیگدلی