حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۵۱
جان من بی رخ تو جانم سوخت
تو روان گشتی و روانم سوخت
بی تو دل را قرار و صبر نماند
کاتش عشقت این و آنم سوخت
گفتم آهی کشم ز سوز جگر
[...]
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۰
گرمی گریه به سودای تو دامانم سوخت
همچو صبح از اثر داغ، گریبانم سوخت
هیچ جایی اثری نیست ز خاکستر من
آتش عشق تو از بس که پریشانم سوخت
کیست این شعله ی بی باک ندانم، کآمد
[...]
حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۵
آمد آن شمع شبی بر سر و، سامانم سوخت
جستم از جای چنان گرم، که دامانم سوخت
غنچهای غارت ایام به گلشن نگذاشت
غم تنهایی مرغان گلستانم سوخت
مدتی شد که ز دشت آبله پایی نگذشت
[...]
غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱
فغان که برق عتاب تو آنچنانم سوخت
که راز در دل و مغز اندر استخوانم سوخت
به ذوق خلوت ناز تو خواب گشت تنم
قضا به عربده در چشم پاسبانم سوخت
شنیده ای که به آتش نسوخت ابراهیم
[...]
غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲
آن که بی پرده به صد داغ نمایانم سوخت
دیده پوشید و گمان کرد که پنهانم سوخت
نه بدر جسته شرار و نه بجا مانده رماد
سوختم لیک ندانم به چه عنوانم سوخت
سینه از اشک جدا، دیده جدا می سوزد
[...]
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰
در آرزوی جرعه ی می جانم سوخت
از سر، تا پا تمام ارکانم سوخت
با این حالت «وفایی» ار خواهم مُرد
می دان تو یقین که دین و ایمانم سوخت