نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۸ - نشستن بهرام روز دوشنبه در گنبد سبز و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم سوم
من و تو زآنچه در نهان داریم
به همه کس ظن آنچنان داریم
عطار » مختارنامه » باب بیست و نهم: در شوق نمودن معشوق » شمارهٔ ۷۰
ما درد تو را به جای درمان داریم
چون وصل تو نیست برگ هجران داریم
چندان که ترا ز هر سویی شمشیرست
ما را سر و گردن است تا جان داریم
عطار » هیلاج نامه » بخش ۵۰ - جواب دادن شیخ جنید شیخ کبیر را
تو دادن آنچه ما اینجا نداریم
نهادی همچو تو پیدا نداریم
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۵۱
ما سر و پنجه و قوت نه از این جان داریم
ما کر و فر سعادت نه ز کیوان داریم
آتش دولت ما نیست ز خورشید و اثیر
سبحات رخ تابنده ز سبحان داریم
رگ و پی نی و در آن دجله خون می جوشیم
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۴۳
اگر چه ما نه خروس و نه ماکیان داریم
ز بیضه سر کن و بنگر که ما کیان داریم
به آفتاب حقایق به هر سحر گوییم
تو جمله جانی و ما از تو نیم جان داریم
گر از صفات تو نتوان نشان نمود ولی
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ٩ - مثنوی مجلس افروز
تو مپندار ما زبان داریم
پاره آتش درین دهان داریم
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۵۳
هر چه خواهی بجو که آن داریم
جام و می جسم نیز و جان داریم
نقد گنجینهٔ حدوث و قدم
همه از بهر عاشقان داریم
هفت هیکل که جامع اسماست
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۵۷
عشق او در میان جان داریم
لذت عمر جاودان داریم
تا گرفتیم آن میان به کنار
هرچه داریم در میان داریم
عاقل این دارد و ندارد آن
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۷۸
هر چه احسان تو داده است به ما آن داریم
ما چه داریم ز خود تا ز تو پنهان داریم
می رسد واجبی ما ز نهانخانه غیب
ما چه شرمندگی از عالم امکان داریم
چشم رغبت نگشاییم به سی پاره ماه
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۷۱
چو گل به ظاهر اگر خنده در دهان داریم
به دیده خار ز اندیشه خزان داریم
جگر شکاف محیط است چون عصای کلیم
ز آه تیر خدنگی که در کمان داریم
شکسته رنگی ما نامه ای است واکرده
[...]
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۲۳۲
ما نه از بهر خدا دیده گریان داریم
اشک خونین ز پی نعمت الوان داریم
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۶۶
تا خامهوار خود را از سعی وا نداریم
مژگان قدم شمار است هر چند پا نداریم
ناموس بی نیازی مهر لب سوالست
کم نیست حاجت اما طبع گدا نداریم
بر ما نفس ستم کرد کز عافیت بر آورد
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۶
شاها به توما دیده احسان داریم
مهر تو سرشته در دل و جان داریم
غیر از تو نداریم به کس روی نیاز
موریم و نظر سوی سلیمان داریم